●بُعد سوم آرمان نامه اُردبزرگ●
● فرگرد فرمانروا ●
● آن چنان به ایران علاقه مندم که حتی تمام بهشت را با یک وجب●
از خاک ایران عوض نمی کنم. «عارف قزوینی» دراین بخش نگاهی اجمالی خواهیم داشت ، بر تاریخ فرمانروایان ایران وجهان ، وبر اساس آن به نام جدید فرمانروا خواهیم رسید که بنام پرزیدنت یا رئیس جمهور تغییر یافته است.تاریخ گذشتگان نشان میدهد که همانگونه که از نام فرمانروا نیز برمیخیزد درزمان های گذشته فرمانروا کسی بود که درجامعه پیشین فرمان دهنده وآمروامر دهنده بر دیگران بودوانتخاب یک فرمانروا نیز بدست مردم نبود واز پدر به پسر میرسید.درنتیجه مردم یک کشور هیچگونه انتخابی دراین زمینه نداشتند وبدین شکل فرمانروا انسانی صالح بود یا خیر. فرقی بحال جوامع آنزمان نمیکرد . وهمچنان نیز درکشورهائی که پادشاه یا فرمانروا حکفرمائی میکند . نسل به نسل این ، مقام به فرزند بعدی به ارث میرسد تفاوت کوچکی که دراین میان صورت گرفته است از لحظ انتخاب در جامعه ی امروزی این است، که درصورتی که فرزند اول پادشاهی در ممالک اروپائی دختر باشد ،دیگر منتظر اینکه فرزند بعدی شاید پسر باشد،ویا اینکه حتما پادشاهی پسر دار شود نمی مانند ،وهمان دختراول بعنوان اولین وارث پادشاه ،برای آینده ی سلطنتی ان کشورانتخاب میشود.وبا نام ملکه ی ان کشور ادامه ی سلطنت پادشاهی پدر را بر عهده خواهد گرفت وملکه الیزایت در انگلیس نیز نمونه بارزی ازاین استکه پس ازمرگ پادشاه چون همسر او بود وشاهزاده در سن مناسب نبود تاکنون بر تخت سلطنت نشسته است وبر اساس همان میراث پادشاهی بالاخره و سرانجام که " خدا میداند کی !"سلطنت به پسراو میرسد البته اگرلطف خداوندی مرحمت نموده وعمری براو باقی بگذارد چون درحال حاضر پدربزرگ منو شما شده است! بهرشکل...در گذ شته و در زمانهای دور دربین فرمانروایان از مهربانی وعطوفت کمتر خبری بودوتنها وقتی محبت ومهری صورت میگرفت ، که هدیه و سوغاتی از جانب مردم فقیر میرسید ،ویااز مالیات مردم بخت برگشته ی آنزمان بود که باعث جشن وسرور همگان در قصرها وبارگاه آنان میشد وگاه کسی هدیه ای به مقام فرمانروا, پادشاه اهدا میکرد که در صورت خوش نیامدن پادشاهان وفرمانروایان معلوم نبود چه برسر اهدا کننده می آمد .
بنده ی حلقه بگوش ار ننوازی ، بـِرود!
لطف کن ، لطف ،
که بیگانه شود حلقه بگوش!
● گلستان سعدی●
وبطورکل فرمانروایانی که اینگونه به ظلم وستم عمل میکرده اند بسیار بوده وچنانچه صدائی از کسی بر میخواست آنگاه بااو برخوردی ناعادلانه کردهوحتی به مرگ نیز محکوم میکردند، چراکه درچشم اینگونه فرمانروایان چنین افرادی یک تهدید به حساب می آمده اند (و(ناسازگاروهرج ومرج طلب وآشوبگر شمرده میشدند.
هرکه فریادرس روز نصیبت خواهد
گو در ایّام سلامت ، به جوانمردی کوش .
نه هرکس راه " بدخلقی " بداند
سعدی ●
___ راه بهتر .ف .شیدا ____
تواند ره به خوشبختی کشاند
فغان سر میدهد , روزی سر آخر
وگر ظلمی به دیگر کس رساند
" ره بهتر " بباید, او بیابد
رهی صلح وصفا گر می تواند!
ره دنیا ره ظلم وستم نیست
چو این شد از جهان چیزی نماند!
__ ف.شیدا___
* فرمانروایان بی خرد، مردم را شاگرد خویش می پندارند . ارد بزرگ
اینگونه اعمال باعث میشد که مردم واشخاص عام وخاص با قتل هائی که فرامانروا وحاکمان زیر دست او ویا اطرافیانش اجرا میکردند همه به وحشت افتاده وبا تولید این ترس در جامعه دیگران را وادار به سکوت کردهوهم فرمانداری ومقام خودرا حفظ میکردندوهمچنین به آنچه میل واراده آنان بود رسیده بیشتر زندگی خودرانیز درعیش ونوش وخوشگذرانی سر میکردند ودیکتاتوری وخفقان ظالمانه ای بر ملت ومملکت وملت وشهرها سایه انداخته بود.ازاین رو بسیاری ازاینان درتاریخ ملتها ی دنیا،سرنوشتی جزانقراض رادر فرمانروائی خودشاهد نبوده اند.
* فرمانروای دانا می داند ، هیچ ندائی با کُشتن خفه نمی شود . ارد بزرگ
● درکمین ____
نه آن دل میشود شادان ،که " تنها وغمین" باشد
نه ثروت میدهد شادی ، چو " تنها " بر زمین باشد
ببین دنیا ی فانی را ! نماند تا ابد انسان !
که مرگی بی خبر روزی , همیشه درکمین باشد!
____ف.شیدا____ ●
بد نیست روایتی از گلستان سعدی برایتان بازگو نمایم را مروری داشته باشیم در وصف پادشاهان وفرمانروایان گذشته :پادشاهی کمر به قتل مردی بست وازانجا که مرد دست ازجان شسته بود شروع به بدوبیراه گفتن ودشنام دادن ,به پادشاه وملک ودولت اوکرد
چراکه وقتی که کسی دست از جان شسته باشد دیگر ,هرچه دلش بخواهد برزبان آورده ومیگوید زیرا که دیگر دلیلی برای ترس ازچیزی ندارد ومیداند خواه ناخواه کشته خواهد شد.پادشاه ازوزیران خود پرسید که این مرد چه میگویدوزیر اول بخاطر مصلحت اوضاع گفت: تقاضا میکنند که شما خشم خودرا فروخورده وازکشتن او صرفنظر کنید .دل پادشاه برحم آمد واورا بخشیدوزیر دوم که ضد این مرد بود گفت :این درست نیست که در خدمت خدائی چون شماباشیم وزبان بدروغ بازکنیم و به شما دروغ بگوئیم این محکوم زندانی شمارا به ناسزاوبدوبیراه
گرفته است پادشاه ابروهایش درهم رفت وگفت :آن دروغ مصلحت امیز را بهتر پسندیدم تا راستی که اینطور مرا ناراحت کرد!نشنیده ای مگرکه" : " بزرگان و همچنین انسانهای عاقل واندیشمند "میگویند که:" دروغ مصلحت آمیز بهتر از راست فتنه انگیز است" (متن اصلی از * گلستان سعدی*):
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری , اشارت کرد بیچاره در آن حالت نومیدی مَلَک را دشنام دادن گرفت (دشنام میداد) وسقط گفتندوبیراه وناسزا گفتن، که" گفته اند:*هرکه دست از جان بشوید ، هرچه دردل دارد بگوید! ملک پرسید:چه میگوید ؟ یکی از وزرا گفت : ای خداوندگار، همی گوید:" والکاظمین الغَیط و العالفینَ عُن الناس" ۱.ملک را رحمت آمد واز سرخون او درگذشت .وزیر دیگر که ضد او بود گفت " ابنای"۲ ٬جنس مارا " نشآید " ۳،در "حضرت " ۴ پادشاهان جز به راستی سخن گفتن!!" این، مَلک را دشنام داد و ناسزا گفت!
مَلک روی ازاین سخن درهم کشید وگفت " ان دروغ وی پسندیده تر آمد! مرا زین راست که تو گفتی، که روی ان مصلحتی بودوبنای این بر "خـُبتی"۵!وخردمندان گفته اند:دروغ مصلحت آمیز بّه از راست فتنه انگیز : توضیح کامل پارسی :
۱/والکاظمین...(آل عمران/۱۳۴*)وخشم خودرا فروخورندواز مردم درگذرد!۲/ابناء : پسران ، فرزندان (اینجا به معنی گروه وطایفه ی ما
/نشآید: شایسته نباشد
۴/حضرت(حضور، پیشگاه)
۵/خُبت : پلید
*ــــــــــــ
.. هرکه شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید!!!
*___________*
:همچنین برطاق ایوان فریدون نیز نوشته بود:
جهان ای برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند وبس
*__ گلستانه سعدی___*
مکن تکیه بر ملک دنیا وپشت
که بسیار کس چون تو پرورد وکُشت
چون آهنگ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه برروی خاک!!!
__ * گلستان سعدی ___
در گذشته بیشتر فرمانروایان فقط گوشی , برای شنیدن آنچه دوست داشتند، بودند ! ودیگر سخنان مردم واطرافیان کمترین اثری در راه وروش آنان میگذاشت !.چرا که درآن دوره خداوندگار ملک و کشور ومردم محسوب میشدند واین قدرت کمی نبود بخصوص ووقتی " قدرت مقابله "برای دیگران باقی نمانده باشد و"توان خدائی کردن نیز از" ترس وخوف " به او داده شده باشد" .ودرعین حال اکثرا نیز هیچگونه احساس مسئولیتی را درقبال کشور وملت احساس نمیکردند و همواره با کمترین مخالفتی با بیشترین قدرت به سرکوب کردن آن می پرداختند .ومردم بینوارا نیز با گرفتن مالیاتهای سنگین و خرج های کمرشکن زندگی سرگرم کارخود میکردند .بااین ترتیب دیگر اَحدّی "نای" و"قدرت" مقابله با ایشان را نداشته و ازاینروتاریخ ایران باتمامی گستردگی وزیبائی وجذابیتی که برای دیگر ملل دنیا داشته است, برای مردم خودایران سالهای درد واندوه بسیاری بوده است...و همواره و همیشه سرشار ازانسانهای خردودرشت معتادی بود که, به وسیله حکومت به دلیل درسکوت نگاهداشتن وخاموش کردن هر صدائی وهر اعتراضی آنان را به دام اعتیاد می انداختند!،در آنزمان امکان دسترسی به مواد مخدر راحت تر بود که البته ( در گذشته بیشتر تریاک وافیون یافت می شد*)و براحتی در دسترس عام وخاص قرارداشته وخود " فرمانروایان ودرباریان" نیز،درعیش ونوش مجلسی خود به همین کار مشغول بودند وبی هیچ مشغله ونگرانی وغمی ،مطمئن بودند که کسی برجانمانده است که بر علیه آنان قیامی تدارک دیده ویا مشکلی درجهت سلطنت وفرمانروائی آنان فراهم آورد.
* بیچاره مردمی که فرمانروایانش رایزن ! ، و رایزنانشان فرمانروا هستند . ارد بزرگ
و مردم این دوران نیز که چاره راهی نداشتند، تنها چشم امید به این داشتند که کسی ازراه رسیده یاور آنان گردد .وبه نان وبخور نمیر" فرمانروایان : که با سختی ومشقت نیزفراهم میشد، سر کرده وناامیدی ویاس درمیان مردم گسترشی عمیق داشت.
* سردمداران ناشایست ترسشان از ناکارآمدیشان نیست ،دوری از فرمانروایی آنهارامی ترساند ! . ارد بزرگ
تا جائی که پیر وجوان تنها به زنده بودن واینکه روزی خود را فراهم آوردند ،اندیشه میکردند وبس!وهرگاه جارچیان فرمانروا ویا پادشاه وامپراطوری ها به میدانهای شهر جهت اطلاع رسانی می آمدند مردم که با هزاران امیددرانتظارخبرهائی بودند که ذره ای درحال وروز آنان اثری بگذارد.
* مردم به دنبال گزارش روزانه فرمانروایان نیستند! آنان دگرگونی و بهروزی زندگی خویش را خواستارند !! . ارد بزرگ
چراکه آنان که بر اثر فقرمعتاد میشدند بگونه ای مشغول خود بودندوآنان که بعلت داشتن خانواده پر جمعیت گرفتار نان وبدهی مالیاتی خود بدولت و...بودند نیز دیگر وقت وزمانی برای اعتراض برایشان باقی نمیماند و از سوئی کشاورز ودامدار نیز بنوعی دیگر سرکیسه میشد . وهمگان خدمتگزاران نوکران وکنیزان فرمانروا واطرافیان آنان محسوب می شدند ازاین دست داستانهای تاریخی هرچه بخواهید درتاریخ ایران وجهان میتوان یافت نمود
* سیاست بازان بدانند که فرمانروا همیشه به مردم بدهکار است . ارد بزرگ *
چیزی که مسلم است , ما نمیتوانیم " تاریخ ِ حقیقت ِواقعی ِ" آنچه گذشت راهرگز انکار کنیم
وهرچه که تا کنون بر ایران وسایر کشورهای جهان گذشته است مورخان تمامی دنیا, "
نویسندگان معاصر آن بوده اند و مورخین معاصر فعلی " نیز همچنان به نوشتن تاریخ ادامه داده وخواهند داد.لذا هرچه اتفاق افتاده باشداگرچه میتواند درصورتی که " روایت ویا داستان " باشد تفسیر شخصی توصیف شوداما یک مورخ تاریخ نگار هرگز نمیتواند اعتقادات وافکار شخصی خود رادر تحقیقات خودبعنوان تاریخ بنگاردوبنویسد وچنانچه" حتی خوددر میان آنچه گذشت, باشد"واز احساسات شخصی خود نیز درباب کسی و چیزی بر آنچه گذشت نوشته وآنرا به گونه ای که دوست دارد بنویسدآنگاه نیز تاریخ شناسان وحتی مردم دانا,اینرا بخوبی میدانند که برای مثال : فلان فرمانرواوفلان پادشاه که روایات بسیاری ازاو نیز درجامعه هست یا از پیش بوده است نمیتواندچیزی جزآن باشد که"اکثریت مورخین به اتفاق نوشته ومینویسند .!وآنچه مسلم است این است که چنانچه "کم کاری یا حتی سوء قصد فکری وسوء تعبیری در نوشته مورخین"صورت گیرد,آنگاه دیگر مورخین وتاریخ شناسان جهان درهمان زمان وحتی پس ازاو به انتقاد ومخالفت بااو خواهند پرداخت وواضح است " که تاریخی که برخلاف واقعیت "نوشته شود با مخالفتهای همگانی جهانی, کشوری , دولتی ومردمی درسراسر دنیا روبرو خواهد شد .اینکه من به شخصه بیایم وبنویسم :که همسایه سر کوچه ی ما مدتی شهردار بود وعجب مرد نیکوئی بود ودست به بخشش وانسان دوستیش حرف نداشت ودر میان عام وخاص شهرتی داشت !اگر چنانچه این گفتاربر خلاف واقعیت باشد نه کسی زحمت خواندن آنرا تا اتمام بخود خواهد دادونه از سر تقصیرات نویسنده ی متن خواهد گذشت.! حال درنظر بگیرید: "مورخ" کسی است که شناخته شده است ودر بین افراد بسیاری ازجمله" دیگر مورخین،تاریخ نگاران ، سران کشوری وکشورها فردیست که نام او شناخته شده است. "نه تنها چنین فردی با آبروی خود واعتبار خویش بازی نمیکند "بلکه خود راموظف به نوشتن واقعیات روز "مینماید , چراکه فردامی بایست جوابگوی جمع کثیر دیگری باشدکه کتاب ونوشته ی اورا بررسی خواهند کرد ,وبه صحت سخن یا به تشویق وانتقاد آن خواهند نشست.درنتیجه کسی را نخواهید یافت که شهرتی در قلم داشته باشد وبا مرتبه ای که جوامع باو داده اند بگونه ای غیر منطقی مواجه شود. درنتیجه تاریخی واقعی است که: در بیشترین کتب به یک شکل ویک گونه درسراسردنیا یافت گردد." خواه از معاصر همان زمان بوده باشد خواه از معاصرین و محققین وپژوهشگران تاریخی در تاریخ جهان وآنچه که مشخص است این است که همواره کسی وکسانی در ظالمترین وبدترین دوران تاریخی " بوده اند " که درخفا آنچه میبایست مینوشتند ,چه با پادشاه وفرمانروا ئی مخالف بوده اندیا بعلت , علاقه و محبتی که باو داشتند علاقمند به جمع آوری یادگارها وخاطرات او به نام خاطره ی خود یا یادگار تاریخی بودهه اند , که" بی شک دراینگونه نوشتار, خود این شخص نیز حضورداشته است "در نتیجه , اگر خودآن شخص نیز فردی صالح یاظالم بوده باشد دیگرانی هم, نیز حضور داشتند که بر صحت گفتار او سند باشند یااورا نفی کنند. تا "حقیقت را همانگونه که بواقع بوده است حفظ کرده باشند"وچنین افرادی معمولااز افراد عادی جامعه نبودند بلکه نویسندگان ویا حتی درباریان یا مورخین نزدیک به دربار بوده اند. در روزگار فعلی که بیشتر آنچه آموختنی ست از طریق کتابها واینترنت در دسترس همگان قرار دارد . وقتی درکتابخانه ها و همچنین اینترنت , تاریخ ایران و دیگرکشورهای جهان را مرور می کنیمپعازخود می پرسیم که براستی :" فرمانروای مهربان تاریخ ایران کِه بود؟ تنها نام" درتاریخ دیگر کشورهای جهان نیز تاریخ سلطنتی اومورد بحث وبررسی قرار گرفته است ."واگرچه تاریخ ِ تمامی دولتهای دنیا , توسط تاریخ نگاران ایران وجهان مورد بررسی قرارمیگیرد.اما" کوروش کبیر "به علت علاقه ی وافری که به ایران داشت وسخنان عمیقی ,که در زمان سلطنت خویش بازگو نمود" نمونه ای از شخصیت های بزرگ تاریخ است که در ممالک دنیا نیز توجه زیادی باو داشته ودارند.".و زمانی که به بررسی (آثار سخنان بزرگان*) مشغول هستیم نام او نیز به کررّات دیده و سخنان اونیز بسیار تکرار گشته ونامی شناخته شده در اینگونه کتب جهانی ست ,زیرا که او شاید یکی از بهترین مدبر ترین عاقل ترین مهربان ترین وانسان ترین پادشاهی بود که در آن زمان نمونه اش بسیار کم بود از اینرو در سخنان او همواره عشق به ایران با محبتی وطن پرستانه و عشق به ایران وایرانی مشهود بود وهمه ی تاریخ سلطنت او با تمامی اعمالی که انجام داده وسخنانی که از خویش بجا گذاشته است ،از او شخصیتی را بوجود میآورد" که در تاریخ ایران وجهان نامی ازاو بیادگارباقی بماند وهمواره نیز جاودانی خواهد بود " .کوروش کبیرنه تنها ایران می پرستید وبسیار وطن دوست بود بلکه گوئی مانند این بود که محبت به ایران وایرانی درخون او عجین شده بود . سرگذشت اوسرشار است از سخنان عمیق و هوشمندانه بازیبا ئی پرعطوفتی که در موردایران وفرمانروائی و ملت ومیهن وحتی درباب دشمنان خویش گفته است که ازاو" فلسفه دانی بزرگ ومردی عمیق ودرعین حال باهوش وبا ذکاوت "رااز گفته های مستند تاریخی , میتوان تجسم کردودرعین حال در دوران پادشاهی خود نیز نه تنها به سلطنت خودودوران حکومت خویش رونق وبهائی بخشید ،بلکه " آثار تاریخی باارزشی ازخود به نمادایران وسلطنت ایرانیان بجا نهاد که تا همیشه بیادگار باقی خواهد ماند "حتی اگر خدای ناکرده براثر بلایای طبیعی ,خللی دراین بنا های قدیمی وامارات باارزش ایجاد شود باز نیزیادگاراو در تاریخ توسط عکسهاوفیلمهای گرفته شده تا ابد باقی خواهند ماند .کمااینکه همواره ازدیگر کشورها نیزجهت بازدید وفیلم برداری توریست ها وفیلمبرداران محقق تاریخی وبسیاری دیگر..,به اینگونه اماکن در سراسر دنیا از جمله ایران سفر میکنند ویکی از این اثار نیز " تخت جمشید "است وهمچنین بسیاری دیگر از بناهای تاریخی دوران او, که ازاو برجا مانده است. درنتیجه" کوروش کبیر" بارها وبارها در مورد ایران وتاریخ ملی اوتکرار میگرددواو کسی بود که تاریخ ازاو به نیکی یاد میکند.
*فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند آنها به گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگویند . ارد بزرگ *
صرفنظر از آن تاکنون گفتیم که "کوورش کبیر "همواره به مردم خود توجه بسیاری معطوف میداشت ورضایت آنان را خواهان بود.او بعلت" دانش وعقل وهوش وتفکرارزشمندی"که داشت میدانست توجه به :« مملکت وملت یکی از قوانین اصلی سلطنت درحکم وقانون یک فرمانروایست»وهمواره گوش شنوائی بردردهای مردم ونگاه بازی بر زندگی مردم خودداشت وآبروی مردم ِپارسی زبان خود رابه عدل وعدالت وخوشنامی حفظ نموده در تاریخ ایران ابهت وآبروئی برای ایرانیان برجا نهاده است , که تاهمیشه یک ایران وایرانی " میتواند به یاد ویادوّاره وتاریخ حضور او در ایران افتخار کند *
*خواست فرمانروا باید هم آهنگ با مردم باشد ، پیش داوری او به نابودی اش می انجامد . ارد بزرگ
شاید بهتر است کمی بیشتر ازاو بدانیم: از "دیدگاه بزرگان" :
آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که چرا شخصیتی مانند کوروش که جهان در برابر بزرگی او شگفت زده است و مشهورترین مورخین و باستان شناسان و خاورشناسان دنیا , از او به نام ایر مرد تاریخ جهان یاد کرده اند،به آن صورت اسمی , از او در ایران برده نشده است؟ یا هیچ حرکتی که شایسته او باشد در جهان انجام نشده است؟ آیا ادامه راه این شخصیت بزرگ جهان نمی تواند راه نجات ملل باشد؟ آیا ایران که کوروش را در تاریخ خود دارد و خود مهد حقوق بشر جهان بوده است،نمی بایست بیشتر به ایرانیان وجهانیان شناسانده شود؟ کوروش پدر ملت ها، بزرگ قهرمان آن روزگار، سرور آسیا، کسی که دشمن او را به نیکی ستایش کرد و او را نمونه یک " شهریار والا "می دانست ،امروز کجاست؟ودر کدامین خاطره ای زنده است؟این مطلب را,ایرانیان باید بدانند که کوروش در حد یک پیامبر دلسوز برای ایران خدمت کرد و ایران یعنی کوروش و کوروش یعنی ایران. چراکه راه او راه جوانان آینده ایران است و هیچ شخصیت غربی و عربی (به جز پیامبر و ائمه ی اطهار) نمی تواند برای ما ایرانیان بالاتر از او باشد. دراین جا نظر برخی از پرفسورها و مورخان را در مورد "کوروش کبیر" می خوانیم:
_____________":
پروفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان:در" جهان امروز، بارزترین شخصیت تاریخی ایران * کوروش* " شناخته شده است, زیرا "نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراطوری چندین دهه ای ایران مایه ی شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملت های منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست. "* « دکتر هانری َبر »دانشمند فرانسوی:این پادشاه بزرگ یعنی کوروش هخامنشی برعکس سلاطین قسی القلب و ظالم بابل و آشور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زرتشت بوده است. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات نیک می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خداوند دانسته و آن را برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند." پروفسور آلبر شاندو :در تاریخ شاهنشاهی " کوروش بزرگ است "که بر طبق تاریخ هرگز بر اساس خشونتپی ریزی نشد زیرا با" رعایت حقوق مردمان "پایه گذاری شده بود. پارسی ها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتر خود عظمت و شکوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند "که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است.نژادی که حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریکی نشان می دهد.آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند که برای آیندگان نیز خواهد ماند." « ژنرال سرپرسی سایکس» :مطالب کتاب مقدس تورات و نوشته های یونانی و سنت های ایرانی همه هم داستانند که " کوروش باستانی سزاوار لقب بزرگ "بوده است ." مردم او را دوست می داشتند و «پدر» می خواندنش. " ما نیز می توانیم" بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریایی که
سرگذشت او بر تاریح روشن است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است."* ژنرال سرپرس سایکس *" بعد از دیدار از آرامگاه کوروش بزرگ:من خود سه بار از این آرامگاه دیدن کرده ام و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آن جا بکنم و در هر سه بار این نکته را یادآورده شده ام .که زیارت آرامگاه کوروش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان امتیاز کوچکی , نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام. به راستی من در گمانم که آیا برای مردم آریائی(هندو اروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیان گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهم تر باشد."افلاطون:" پارسیان در زمان شاهنشاهی کوروش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. "از این رو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملت های جهان شدند. در زمان کوروش بزرگ فرمانروایان به زیردستان خود آزادی می دادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند. مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند.از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت می کردندوآزادی و مهرورزی ورعایت حقوق اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت. * "هرودوت- تاریخ هرودوت":هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با "کوروش" مقایسه کند ." ازاین رو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا" کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچ گاه به فراموشی سپرده نشود. کوروش سرداری بزرگ بود.در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری ازملت های دیگر فرمانروایی می نمودند.سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و بخاطر او ازهر خطری استقبال می کردند.*" پروفسور گیریشمن- ایران از آغاز تا اسلام" :کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کوروش سرداری بزرگ و نیکخواه بود. او آن قدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آن ها آزادی مذهب می داد و فرمانروای جدید را از میان بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهرها را ویران نمی کرد و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان که سرزمینشان به وسیله ی کوروش تسخیر شده بود وی را سرور و قانون گذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خواندند. * " کنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران"(مورخ فرانسوی):تاکنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کوروش در تاریخ جهان باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد.من اذعان می دارم که اسکندر و سزار و کوروش که سه مرد اول, جهان شده اند، کوروش در صدر آن ها قرار دارد.و تاکنون در جهان کسی به وجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و قوانینی که حضرت مسیح که در دین مسیحیت صادر کرده است نیز در زمانی بود که در تاریخ آن زمان که انسان ها به راحتی قربانی خدایان می شدند و این بی سابقه بود. « کوروش شاهنشاه پارسیان د ر " فاسفه" بیش از هرکس دیگر آگاهی داشت».این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.* پروفسور کریستین سن ایران شناس و استاد زبان اوستایی وپهلوی شاهنشانه " کوروش بزرگ" نمونه یک پادشاه جوانمرد بوده است.این " صفات برجسته اخلاقی او" در روابط سیاسی اش دیده می شده است.در قوانین او احترام به حقوق ملت های دیگر و فرستادگان کشورهایدیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده که این " قانون بین الملل "نام گرفته است. " ویل دورانت- تاریخ تمدن ویل دورانت" :کوروش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود."به گفته ی "امرسون": وجود کوروش شاد بودند.روش او در کشورگشایی حیرت انگیز بود.
*فرمانروای اندرزگو شایسته فرمانروای نیست تنها آنانی شایسته اندکه اهل کارند . ارد بزرگ
او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود.
* همواره سودجویان خود رانگهبانان راستین فرمانروا می دانند .حال آنکه فرمانروای پاکزاد ،به شمار مردم خویش پاسبان دارد . ارد بزرگ
به همین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستند از آن بگذرند و درباره او داستان های بیشماری نوشته اند .و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامیدند.
او " کرزوس " را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات دادو بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان دربند را آزاد نمود.
* فرمانروایان نیرومند ، رایزنانی باهوش و کارآمد در کنار خود دارند .ارد بزرگ
کوروش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های سلطنت خود را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.*
* یکی از بزرگترین خوشبختی ها ، خدمت بیشتر به مردم است . ارد بزرگ*
" کلمان هوار"- تمدن دان ایرانی:کوروش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراطوری پهناوری را از خود به جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کوروش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود.او اقوام مختلف را مطیع خود ساخت.پادشاهی که روا دارد ستم بر زیر دست دوستداراش روز سختی ،دشمن زور آور است!
___ سعدی ___
با رعیت صلح کن
وز جنگ خصم ایمن نشین
زآنکه شاهنشاه عادل را
رعیت لشکر است !!
___ سعدی ___
* میرآب ، به اندازه دهد ، همه دشت سبز خواهد بود . ارد بزرگ*
این جمله بدین معناست که چنین میرابی میتواند خود حکمران وفرمانروا باشد یا مردم آن حکومت که سرسبزی را زمیراب وجود خویش باز پس می گیرد! یا بدیگران نیز می بخشد وهمه جارا چون خود از تشنگیرهانیده و سبز میکند .!چراکه فرمانروای عادلبا همگان یکسان رفتار میکند.وانسان عادل درهر مقامی همچنان و تا همیشه ,عادل باقی میماند .وتاریخ نیز همچنان نشان میدهد که کوروش پادشاه ایران درتاریخ سلطنت خود اولین دولت مقتدرو منظم را در جهان پایه ریزی کرد. و برای احترام به مردمان کشورهای دیگرمعابدشان را بازسازی کرد.او پیرو دین یکتاپرستی زرتشت بود .ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل نکرد.
* فرمانروا اندیشه خویش را درگیر رخدادهای کوچک نمی کند . ارد بزرگ
*مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی:کوروش همان ذوالقرنین قرآن است.
او پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردم ایران و جهان هدیه داد.
* اخلیوس(آشیل) شاعر نامدار یونانی- تراژدی پارسه معتقد بود :" کوروش" « یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید» .خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.
______پایان متن_____
همانطور که دیدید تاریخ همواره از پادشاهان وفرمانروایان خوب وبد و خاطرات وحقایق
وتلخی وشادی های بسیاری را با خود کشیده و میکشد و بر اساس آنچه در روزگاران از طریق فرمانروایان بر سر ممالک آمده است گذشته از تاریخ ،درمیان عامه نیز روایات و حکایات بسیاری موجود است که یاخود بدکردند یا اطرافیان آنان باعث انقراض سلطنت وحکومت شده و یا انقدر ادامه دادند تا به انقلابی از سوی مردم بجان آمده سرنگون شدند وگفته اند که : ما بد نبودیم بلکه ,اطرافیان ما بد کردند وما بیخبر بودیم "اما حاکمی که از آشنائی نزدیک خود بیخبر باشدچگونه میتوانداز دولت وکشوری ومردم آن ,خبر داشته وبه داد آن ملت وبرسد؟!".
* بی شرم ترین فرامانروایان آنهایی هستند که ناکا رآمدی و اشتباهات خود را به مردم نسبت می دهند . ارد بزرگ*
* پادشاهی که مردمش ازاو فروتر بنشینند,در فزونی و برتری نیست او در ته چاه کبر و خود بینی فرو افتاده است . ارد بزرگ*
* به حال سرزمینی که روشنفکرش ، حرف فرمانروایان تمامیت خواه را تکرار می کند باید گریست . ارد بزرگ*
دنیا اما روزبروز با پیشرفت وداشتن امکانات بیشترواختراعات ودانش روزانه امروزه به جائی رسیده است که انسانها نیر به نسبت همین تغییرات , بسیار با گذشتگان تفاوت پیدا کرده اند وبقولی" :هرکه بامش بیش برفش بیشتر" با تغییرات جهانی نوع توقعات وخواسته های آدمی نیز بزرگتر وگسترده تر شده بلندپروازی های مخترعین کاشفین انسانهائی از دسته ی برآزندگان ودانشوران ودانشمندان دنیا چنان بوده است که امروزه شما با دیدن تکنولژی نوین وامکانات ساخته شد بدست آنان گاه به حیرت فرو رفته ودر باور آدمی نمی گنجد , که آنچه میبیند ویا حتی دراختیار بشر قرار گرفته است " واقعیتی از زندگی ست "اما هست و واقعی ست!. " در نتیجه انسان امروزی انسانی ست با شناختی بسیار بالاتر از گذشته با درک واندیشه ای که شاید دراقوام گذشته ودر گذشتگان تاریخ بندرت میشد نمونه اینگونه افراد را یافت واگر بودند خود جز کاشفین وافراد ممتاز میشدند که بی شک خود نیز خدمتی به جامعه ی آنروز خود کرده بودند گاه با کشف واختراع گاه حتی با قلم, که نمونه ی آ نان را طی "فرگردهای پیشین "ذ کر کرده اما,کسی که امروزه فرمانروائی کشوری را بعهده میگیرد بر طبق همان روال امروزی حتی درنام نیز با گذشته تفاوت میکند وبحد گذشته نیز دستهایش برای اوامر وجنایات وقدرت طلبی هاوخودخواهی ها باز نیست , اگرچه شاید شکل قضیه فرق کرده باشد ودر درون بسیاری ازممالک همچنان افراد قدرت طلب در زیر پوشش های بسیار، قدرت و سلطه وتسلط خویش را حفظ کرده اند.اما اینان نیز سرنوشت بهتری از گذشتگان نخواهند داشت.
* خواست فرمانروا باید هم آهنگ با مردم باشد ، پیش داوری او به نابودی اش می انجامد . ارد بزرگ
اما امروزه بیش از اینکه فرمانروائی درنام امروزی" :پرزیدنت ورئیس جمهور" امری را بطور مستقیم صادر نماید با بازیهای سیاسی همان میکند که درگذشته صورت میگرفت .وبراحتی نیز
در زمان لازم به کتمان آن خواهد کوشید .چرا که هرگز نه به زبان نه دربرگه ای که منو شما دیده باشیم وسندی برآن باشد دستور وامری را امضا یا ارسال نمیکند و هرآنچه که در گفتاربه صلاح دولت او نباشد مانند خانم کارتر با عنوان اینکه: سیاستی ملی ایجاب نمیکند!که جواب این وآن سوال را بدهم با اسم سیاست برنفع دولت وملت ازاقرار ویا بازگوئی مطالب واخبار لازمه ی آن خود داری مینماید .
*بیچاره مردمی که فرمانروایانشان ، شاگردان رسانه ها باشند . ارد بزرگ
چراکه امروزه دیگر بزرگان ملل تنها در مقابل مردم خود پاسخگو نیستندبلکه نه تنها مردم بنام دمکراسی حق سخن وپرسش دارند بلکه چشم جهان به یکایک دوّل دنیا دوخته شده است تا خطائی بیابدوبر او بتازدواین مطلب تنها به کشورهای جهان سوم باز نمیگردد وربط پیدا نمیکند بلکه تمامی ممالک دنیا در اتحادیه های یا کنگره های جهانی در نام های مختلف چون: "یوُ, اِن", "ناتو" وسازمانهای جهانی که هریک موظف به رسیدگی به برخی از مسائل جهانی هستند )ادامه دارد.
* فرمانروایان هیچگاه نباید از بار کاری که بر دوش گرفته اند شانه خالی کنند اگر هم اشتباهی رخ نموده با دلیری آن را بازگویند . ارد بزرگ
سرنوشت صدام و افراد فامیل واشنایان تازه به دوران رسیده اشکه بنا گاه قدرتی یافته و خود را گم کردند وبه یاری همان اودر پست های مهم درزمان حکومت او و عوامل فساد در دستگاه حکومت وقدرت او بودندو...ولی " سرانجام " نیز "سرنوشت وسرانجام اوو آنان" را نیز دیدیم.
*فرمانروای دانا ، زخم خورده را بر هیچ کار دیوانی نمی گمارد .ارد بزرگ
* فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران رابگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد . ارد بزرگ*
* فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از" دست دهد"چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت . ارد بزرگ
و مانیز درنتیجه درتاریخ جهان دیده ایم, که گاه خداوند برروی همین زمین برکسی جهنم را میگشاید وتقاص خویش رابر مرگ وقتل عام بنده گان خویش از طریق انسان وانسانهائی , با مرگ او پس میگیرد ! نمونه دیگر اینوع فجایع و پیش تر از آن" هیتلر" وتاریخ نفرت انگیز جنایات او وحکومت پست ودُون مایه ای که از انساندوستی هیچ نمیدانست که این نیز باز جز به شکست وانقراض حکومت او به جائی نرسید, چرا که خداوند اگرچه خاموش است اما"برحق است" ودر زمانی که " صلاح بداند خود جوابگوی عناصریست که بر جهان وجهانیان به ظلم وستم برخیزند وامروزه قاونون بین المللی درهمه جا به رسمیت شناخته شده ودولتها موظفند تمامی کار سالیانه ی خویش راخواه فرهنگی /اجتماعی باشد خواه سیاسی و....ارائه داده وآنچه را که درکشور خود انجام داده اندو در صورت مجلس برنامه ی خویش حاضر وفراهم ونوشته شده ومکتوب داشته باشد تا جوابگوی مملکت وملت خود وهمچنین ملل دیگر درقانون بین الملل باشند
* فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند آنها به گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگویند . ارد بزرگ *
* وقتی دیوانسالاران از نزدیکان فرمانروایان شدند دیگر,امیدی به رشد کشور نیست . ارد بزرگ
فرمانروای دانا ، زخم خورده را بر هیچ کار دیوانی نمی گمارد .ارد بزرگ
اینرا نیز بی شک میدانید که ترقی بشر و دانش انسانی امروزه نشان داده است ,که حتی کندن یک درخت در افریقای جنوبی وجابجائی یک قورباغه از محل آبزی خویش به محلی نامناسب میتواند" زنجیره غذائی دنیا "را برهم بریزد وبر دیگر ممالک نیز صدماتی از لحاظ طبیعت ایجاد کند!برای مثال چندی پیش دراخبارنروژ اعلام نمود که(فقط یک عدد شاه خرچنگ یا سلطان خرچنگ نروژی *)
*" ازنمونه های بزرگ خرچنگ "*از منطقه آبگرم نروژ به منطقه سردتری نقل مکان کرده است ودرپی علت آن ,نه تنها خرچنگ مذکور را به منطقه ای که می بایست می بود, بازگرداندند ,
بلکه بمدتی طولانی درهمان حوالی بدنبال دیگر خرچنگها بودندکه چنانچه تعداد دیگری نیز هست آنا ن را مجدد به جای خود انتقال دهند .
● از فرمانروا به خرچنگ رسیدن مطلب بسیار جالبی از آب درآمد !
ولی هدفی در این گفتار هست که عرض میکنم, زمانی که جابجائی یک خرچنگ ,در زنجیره غذائی آدمیان تا به این حد تاثیر داشته باشد که کشوری مجبور به پرداخت هزینه ای هنگفت شود تا سراسرمنطقه گرو سرد دریائی واقیانوسی را بررسی کند که مبادا یک خرچنگ شده باشد دوتا یا بیشتر , اهمیت موضوع نیز روشن میشود وخیلی ساده است باز مسئله ی زنجیره ی غذائی مطرح است که :"یک خرچنگ در طبیعت دریائی + زنجیره ی غذائی = حیات ویا انهدام انسان از گرسنگی , از نداشتن یک محیط زیست مناسب برای ادامه ی حیات و.... " . میدانید که جابجائی یکی از عناصروترکیبات زمینی وهمچنین تغییر مکتان وتغییر شکلی ناهماهنک در جا ومکان موجودات زمین از جائی به جای دیگر تمامی سیستم طبیعیِ طبیعت آن بخش یا آن قسمت از زمین وموقعیت طبیعی وعادی آنرا رااز بین برده وشکل زندگی دریائی یا زمینی بطور کامل تغییر کرده وآنچه باید به روال چرخه ی زمین در تولید, یا درآنچه بایدانجام شود با این شکل یا ازبین میرود و یا آنچه می باید بقا یابد دراین تغییرات باعث برهم خوردن چرخه وزنجیره ای دنیا میگردد وبسیاری چیزها از حالت عادی بیرون آمده وچرخه ی طبیعی دنیا برهم میخورد در نتیجه یک خرچنگ در زنجیره غذائی بیش از یک عدد خرچنگ اهمیت داردواگرمثلا بتدریج تمامی خرچنگها از منطقه ی زیست خود به جای دیگری نقل مکان کنند وسیستم غذائی را برهم بزنند وحیواناتی که ایشان تغذیه میکنند یا دیگر حیوانات وآبزیان از خرچنگها دچارکمبودهای غذائی وحتی طبیعی شده ودچار نقصانی در طبیعت شده آنگاه مرگ دیگر موجودات دریائی وحتی گیاهی ته دریاهارا سبب میگردد. حال وقتی فقط یک خرچنگ در زیست طبیعی دنیا وزندگی انسانها تااین حد اثر گذار باشد ویا حتی مورچه وپشه ای که ما براحتی آنرا میان دستهای خود له میکنیم (البته بنده اینکاررا ،هم نمیکنم تا بتوانم براحتی بگویم:من آزارم به یک مورچه هم تابحال نرسیده ,وپشه ومگسها رانیز تا جائی که بتوانم ازخانه بیرون میکنم ،اما درغیر اینصورت همسرم موظف به اخراج آنان به شکل خود می باشد !( واین عین واقعیت است)! اما بهرحال چگونه میشود کشته شدگانی در سیل در زلزله وعوامل طبیعی و کشت وکشتاری درجنگ یا در میان ملل یا اقوام یا جنگهای داخلی واز دست رفتن انسان وانسانهائی در سیستم زنجیره ای دنیا بی اثر باشد؟؟؟ ازاین روست که امروزه نمیتوان نه بعنوان یک پرزیدنت نه بعنوان یک سرمایه دارنه بعنوان یک تاجر ودارا وقدرتمندوهرنامی دیگر نمیتوان قاتل وستمگر بود و در مقابل دنیا نیازی به پاسخ دادن نیز نداشته باشد چراکه اینک مردم فقیرآن کشور دردوران تاریخ گذشته نیستند که چون پیشینیان وبه تنهائی ودر بی زبانی بدون رسیدن صدائی بدادخواهی به محکمه ای قربانی ظلم شده یا حق وحقوق آنان سلب گردد .
"امروز دنیا سوال میکند"
, آری اکنون دنیاست که میپرسند وسوال خواهد کرد وپاسخ خواهد خواست که :چرا وبه کدامین حق کسی یا کسانی به خویش جرات میدهند قاتل بشریت ویا انسانی درهرعنوان ونامی باشند که هیچ انسانی حق چنین عملی را ندارد به هیچ عنوانیدر هیچ شرایطی مگر به حکم قانونی که پذیرفته از دیدگاه جهانیان باشد و همچنان وهمواره نیز هرچه اتفاق بیافتد درتاریخ نیزباقی خواهد ماند .مانند جنایات هیتلر که سرپوشیده نماند یا بمباران اتمی "هیروشیما و ناکازاکی" بدست امریکا یا " یازدهم سپتامبرفاجعه ی ساختمانهای دوقلوی آمریکا"
در نیویورک (بنام= وُروُد ـ تِرید . سِنتِر*)
word trade senter
که همچنان هر ساله درسال روز هر یک از آنان ,مردم دنیا سر ساعت مشخصی بمدت یکدقیقه سکوت میکنندودرکنار آن فجایع طبیعی مثل "سونامی زلزله ی بم" و...یکایک فجایع تاریخ " چه به دست طبیعت چه بدست آدمی! امروزه در دنیا همگان از یکدیگر با خبرند .ملل جهان قانون بین المللی را نیز براساس همینگونه اتفاقات برنامه ریزی نموده وپیگیری مینماید وحق وباطل در دنیای " انسانیت" به قانون بین المللی جهان بررسی میشود ودر تاریخ نیز نقش میبندد .درنتیچه هیچ چیز هیچوقت پنهان نمیماند وآنچه باید اشکار شود میشود وتاریخ نویسان چون گذشته وقایع را برای آیندگان مینویسند.
___ زخم ناباور....____
دلم گرفته ...آری ...
دلم گرفته به هزار، زخم ناباور...
در این جهان،که کسی...
با کسی ،برابر نیست!
هزار وزنه اگر، بر زمان بیآویزم
کسی به چشم محبت ،به دیده برتر نیست!!!
تمامِ بودن ِانسان ،به خواری ونفرت
که آنچه بجا مانده جز ،
" حقارت نیست"!
سروده ی"منم ها"
تمام وکامل و تام ،
بجز سرایش
"خود بینی " از حماقت نیست ...
کنون جماعت دنیا
چه دلخوشی دارد
چو در سروده ی منو تو
, هیچ جز جز " ستایش " نیست!
خدای را، ستایش،نکرده ایم وسپاس...
که از سرای خدائی,
"نیاز وخواهش " نیست
"نیازو خواهش" نیست!!!
منو تمامی دنیا
اگر بهم ریزیم
کسی به " خلقت وبودن" ،
نظر نخواهد کرد ! دریغ ودرد ,
که این روزگار امروزی, حکایت دردی ست
در سرای کهنه وسرد!
اول خرداد 1387
___فرزانه شیدا____
امروزه سردمداران ملل مختلف, وظایفی را برعهده دارند وموظفند عملکرد سالیانه ی خویش را اعم از اقتصادی وسیاسی واجتماعی وفرهنگی به اتحادیه ها وکنگره های مربوط به هریک از این سازمانها ونه فقط به یک کشور بلکه بدنیا وبه تمامی مردم دنیا ,ارائه دهند وکلام
همه برای یکی یکی برای همه دراینجا معنا میگیرد که همگان برای یکدیگر حاضر هستند واگرچه این از آنچه سالیانه درجنگها ودرخفا صورت میگیرد نکاسته است اما قانوئمندی دوّل باعث میگردد که صدامهای دیگر وجنایتکاران بیشتری چون فرمانروایان پیشین تاریخ توان شانه خالی کردن از اعمال خود را نداشته باشند ودربرابر ملت وکشور خود از سوئی ودربرایر دنیا از سوئی دیگرودرنهایت دربرابر آنکه ازهمه بالاتر است در پیشگاه خداوندگار جوابگو باشند وبعنوان فرمانروائی یا هرعنوان دیگری چه بزرگ باشد چه کوچک از ایشان بر دیگر انسان وبشر زیانی نرسد.
* فرمانروای شایسته، به فکر انتقام از مردم خویش نیست . ارد بزرگ*
چراکه حتی در دادگاه بین المللی نیز جز بخواست خدا صدامها کشیده نمیشوند واین بعلت این است کهامروزه " همه برای یکی ویکی برای همه " حاضر هستند ومی بایست به تبعیت از قانون جهانی چنین هم باشند.واین نیز خواست خداوند ,درخلقت آدمی بوده. است و , وجود وحضور هر یک انسان نیز به" حکم خداوندگار "تعیین گشته است واحدی دراوج قدرت نیز حق سلب وگرفتن زندگی اورا یا حتی ظلم به آدمی وبشر وبشریت , راندارد .درزمانی که سازمان حمایت از حیوانات ظلم به حیوان را در سراسر دنیا محکوم میکند ,روشن است که ظلم وستم به اشرف مخلوقات به انسان صدبرابر ارزشی بیشتر داشته باشد تا بدان رسیدگی شده ودلیل آن کشف گرددو اینجاست که سرانجام این سروده های عمیق معنای واقعی خویش را پیدا میکنند که :
"تن آدمی عزیز است به جان آدمیت
نه همان لباس زیباست نشان آدمیت! "
واز سوئی دیگر:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چون عضوی بدرد اورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
________
این است که ما دیگر " نام " (فرمانروا*) را هم در زمان امروزی پذیرا نیستیم اما امید که در نامی دیگر فقط کادو پیچی وروبان آن عوض نشده باشد و در داخل جعبه ای خالی را انتظار نکشیم که از آن هیچ عایدمان نگردد جز نتایج تلخی از رفتارها وعملکرده های استباهی که شخص یا اشخاصی میتوانند درجهان باعث ان باشند چرا که دردنیا اثر هرگام ایشان وآنان میتواند برمن شما وتمامی مردمان جهان اثری اثر گذار در نسل وهستی وبودن انسان ها ودرحد مرگ وزندگی همگان داشته باشدفرگرد فرمانروا را درهمینجا به اتمام میبریم
*" باامید روزگاران بهتری که انسان"" بنام"" * نامی* انسان ""سربلند باشد درپیشگاه خداوند ودر نزد خود ودر نزد همگان درجهان.آمین.
__« بنام "نامی" انسان »____
مکن ظلمی بیک انسان،
نه بر مرغ وُنه برحیوان
مکن از روی بدخواهی
,دلی غمگین وسرگردان
جهان همواره "میگردد"!
تو( نیکو ) "گِـرد" دلها باش
مشو ویرانی دلها !
بکن ویرانه را ، عمـران!
مرنجان هردلی ازخود،
مشو دردِ دلِ ریشی
که آن دل در پریشانی ،
دهد قلب ترا سامان
مبر از خاطرت هرگز
که "عمرت "درجهان فانی ست
سری بالا بباید داشت
" بنام *نامی انسان"!!!"
به بدخواهی چو سر آری ،
بدی ها را بخود بینی
که دنیا ،روزگارت را ،
دهد بر "بی کسی " فرمان !
دراین ره ، گرنمیخواهی ،
دل ِ آزرده ای باشی
مشو بر کس دلیل غم !
مشو جزئی ز بدخواهان
"خدا"بر" حق وانصاف " است
تو" مُنصف " درجهانت باش
نیارزد زندگی آن حد ،
که خود خود را کنی ویران!!
____ فرزانه شیدا ____
* فرمانروای دانا ، زخم خورده را بر هیچ کار دیوانی نمی گمارد .ارد بزرگ*
فرمانروای شایسته، به فکر انتقام از مردم خویش نیست . ارد بزرگ
* فرمانروایان هیچگاه نباید از بار کاری که بر دوش گرفته اند شانه خالی کنند اگر هم اشتباهی رخ نموده با دلیری آن را بازگویند . ارد بزرگ
* فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد . ارد بزرگ** فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از دست دهد چون سیاهی کار بزهکار در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت . ارد بزرگ
* به حال سرزمینی که روشنفکرش ، حرف فرمانروایان ,تمامیت خواه را تکرار می کند باید گریست . ارد بزرگ
* بی شرم ترین فرامانروایان آنهایی هستند که ناکا رآمدی و اشتباهات خود را به مردم نسبت می دهند . ارد بزرگ
* پادشاهی که مردمش از او فروتر بنشینند در فزونی و برتری ,نیست او در ته چاه کبر و خود بینی فرو افتاده است . ارد بزرگ
* میرآب ، به اندازه دهد ، همه دشت سبز خواهد بود . ارد بزرگ●
پایان فرگرد فرمانرو به قلم : فرزانه شیدا/ f sheida* Farzaneh sheida
●آرمان نامه : شامل یکصد و سیزده فرگرد و هفتصد و چهل و پنج فرمان ارد بزرگ
یکبار می گویم وبس!
آسوده قلبی ست که اندیشه های غم را
« هرچه هست» برای فردامیگذارد
وفردا رابرای روزی دیگر
ولحظه را برای «لحظه » می گذراند
وخنده را همیشه پذیراست
وچون بپرسی
از دنیا چه میخواهی , خواهد گفت:« امروز را»!!!
ف.شیدا 4مهر1383
● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●
● فرگرد باران ●
طبیعت سرشار از زیبائی هائی ست که نگاه را را بخود خیره ساخته وانسان را محو خود میسازد
انچه در زمین واسمان دل کهکشان ها واعماق دریاها وقعر زمین نیز موجود است «وانسان گاه با چشم طبیعی قادر بدیدن آن نیست » از جمله عجایب زیبائی ست که گوئی در هریکی ودرهر ذره وهر بخشی ازآن( که هریک ساخته شده از اتمی ست وموجودیتی یافته است ) انقدر محاسن موجود است که گاه انسان را به شگفتی وا میدارد. اینکه خداوند یکتا چگونه و درچه مدت زمانی همه ی انچه را هست خلق کرده است بر آدمی آشکار نیست .اما انچه میدانیم این است که هیچ اتم عنصر وموجودیتی َ،وجود ندارد که بی دلیل ، وتنها بر حسب این بوجود آمده باشد که فقط حضور داشته باشد . ما از بسیاری،ازآنچه در طبیعت موجود است حتی آگاهی نداشته وتمامی علت ومعلولهای آنرا نمیدانیم وآدمی درطی قرنها در این سوال باقی مانده است که بسیاری از آنچه موجود است به چه کاری می اید ؟ ضرر وزیان آن چیست ؟منفعت آن در کدام است؟ از ان چه میشود ساخت ؟چه استفاده ای دارد ؟و.... چیزی که برای همگان می بایست دیگر، روشن باشدَ چرخه ی زندگیست که بر اساس آن این زنجیره ی هستی همواره طی قرن ها وقرنها ادامه داشته است وآدمیانی آمده ورفته اند .ودرنهایت در مکانی هستیم که امروزه خود را در زمان پیشرفته ای احساس میکنیم که بیشترین نیازهای آدمی با اختراعات وکشفیات بسیار، در حدی زیاد، در سهولت وراحتی ست.
عقل انسانی که هدیه خداوندی برای زیستن انسانها ست خود بهترین یاور آدمی بوده است تا انسان بتواند به یاری آن خود وزندگی را ساخته چه بر خود چه بر دیگران آسودگی زندگی را فراهم اورده وبرای یافتن بهترین ها تلاش کند .و« آب » این سرچشمه حیات بشری در مکان وجایگاه والائی در زندگی ما قراردارد که بی آن نسل انسانی محکوم به فناست .وبر اساس همین قطره هاست که انسان از طبیعتی برخوردار میگردد که درآن تمامی مایحتاج زندگی خویش را بدست آورده
وبه لطف ویُمن وبرکت آن روزگار میگذراند.
*هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش . ارد بزرگ
____ «اشک » و« باران »____
شکوه ها دارم ... از اشکهایم ...
که بی ثمر بارید باران وار
درخلوت اتاقی خاموش...
در تنهائی ...بی هیچ ثمری
نه حتی در پای گلی
یادر پای شقایق تشنه ای ...
یا درصحرائی خشک
شاید که ثمری باشد آنرا ,
بارید... بی آنکه آرامم دهد...
از فرط غصه ها!
درد را ,در تمامی جسمم ..
احساس میکنم
در تاروپود تن ..
.دورادور قلبم...درون دلم
واشک درخلوت ...
.باریدنی داشت,
همچنان تنها ,
چون همیشه بی ثمر
ای اشک , دلم را آرام بخش
تا بارش تو بی ثمر نگردد!
__اول آبان 1382 فرزانه شیدا __
« باران »این قطرات زیبائی که گویا از بهشت بر سرزمین ما باریده میشود نیز یکی از زیباترین پدیده های زندگیست که برای رسیدن, به مرحله ی اینکه « قطره ای» باشد باریده از دیدگان آسمان , مراحلی هم شاعرانه وزیبا را طی مینماید . در قانون طبیعت هم آنچه بر این« قطره » میگذرد که از رود ودریا وخا ک به آسمان بازگشته دوباره برسر بشروطبیعت باریدن اغاز کند
خود شکفتی دیگریست که هرگز آدمی از یاداوری ان در ذهن خویش خسته نمیشود واین بارش وباریدن که در شاعرانه های زندگی انرااشک آسمان میخوانیم گاه اندوه آسمان ...
*بارش باران تپش زندگی و مهربانی است . ارد بزرگ
____ آسمان از منم , بگوحرفی... ____
در صدای غم آور باران , جانفرا نغمه ای پر از اندوه
می فشارد دل پر ازدردم , تا که سنگین شود دلم چون کوه
اوچه خواند ز غمدلان آواز , در صدایش حکایت غمها
بی کسی های قلب تنهایان , وآنکه مانده درون غم تنها
دیده ی اشکبار منهم نیز , می سراید سرود ناکامی
آسمان گر ز غمدلان گوید , از چه ازمن نمیبرد نامی؟!
من به سهمم دراین جهان از غم , کوله باری کشیده ام بردوش
خنده ی من دلیل شادی نیست ! , غم مرا هم کشیده در آغوش !
غم چو مهمان رود به مهمانی , سوی دلهای خسته ومحزون
چونکه مهمان خانه ی من شد , زین دراما نمی رود بیرون
آسمان از منم بگو حرفی , منکه گریم ز غم غریبانه
غم چومهمان اگر بمن سر زد , گشته با من , دگر چو همخانه!!
فرزانه شیدا (۱۷/۶/۱۳۶۲ چهارشنبه )
*باران مهر آسمان است نه بغض آن ، همانند آدمیان مهرورزی که
می بارند و کینه توزانی که خشک و بی نشانند . ارد بزرگ
__ باران __:
آه آن ابر سیاه ...
کُند وآرام در آن آبی غمناک ,گذشت
همچو یک موج غریب ,
که گذر کرد,
به آن ساحل تنهای غروب
دل من میدانست ,
خلوتی می جوید,
تا بگرد به غم ورنج زمین ...
آه آن ابر سیاه ,
گرچه آرام گذشت,
...صد سخن بامن داشت
او ز اندوه زمین می بارید !
...
قصه های دل ما یکسان بود
گرچه هر گریه ی او...
سبزی وتازگی دنیائی ست
گریه های دل من...
همه پژمردگی روحی بود ,
که دگر میل سخن نیز نداشت!
از چه باید می گفت؟
آسمان دل من...ابر باران زده ای بیش نبود .
ثمری داشت اگرگریه ی غمناک «سما»
بی ثمر بوده ولی گریه ی من!
...
کاش بارانِ مرا هم یکروز ,
« رود جاری» به گلستان می برد
وامیدی میشد, برتن خشک زمین ....
بر نهالی که ز آن کوشه ی سنگی
, یکروز, سر به بیرون میداد.
همچو لبخند به لبهای زمین !
کاش باران دل من روزی ,
شادی باغ بهاران می شد!
1383 / 30 می 2004
____فرزانه شیدا _____
وقتی که باران « رود جاری» میان کوچه ها میگردد ویا درمیانه دشت راه باز میکند واز سنگ وکوه میگذرد وبر هر نهال هر درخت و ..با هزار سخاوت حتی , هر علف هرزی را آبیاری میکند ,ما انسانها چگونه میتوانیم کمتر از یک قطره ی آب , یک رود جاری باشیم؟ وبی هیچ ثمری در خشکی روح وسردی احساس انجماد لحظه های بی تفاوتی را , در زندگی بر قلبها باعث شویم؟ چگونه میشود انسان بود ومهربان نبود ؟ چطور میشد از جنس آدمی بود واز بهترین خلقت خدا وحتی درحد بارانی ریخته از چشمان آسمان بر ای حتی یکنفر موثر نبود ؟
____ چیستان ابر:____
ای کشتی یی که در شکم تست آب تو
ارام جانور همه د اضطرابتو
نیک وبد زمین ز فراز ونشیب تو
بیش وکم جهان ردردنگ وشتاب تو
هرگه که تو برآی گوید فلک به مهر
انک بیافتند به دریا نقاب تو
تاروز ناله یتو بگوش آیدم همی
شب نعنوی ببست مگر باد خواب تو
نابست دُّر ونرگس با چشم روشنست
تا چشم توبریخت همی دُّر ناب تو
تا بر خوی چکاند بر گل رخُت چو گل
گلبن معطر است به طبع از گلاب تو
« گر اصل زندگانی مائی» همی چرا
یک لحظه بیش نآید عمر حباب تو
پر آب وآتش است کنارتو سال وماه
پس چونکه آتش تو نمیرد ز آب تو
(بر جای خلق « رحمت با شی» همه چرا)
زینسان به آب واتش باشد عذاب تو
کوهی به طبع وشکل از ان چون کنی سوال
جر کوه کس نداند , دادن جواب تو
( ای کودک جوان ز عطای توباغ وراغ)
پیری شد به رنگ .شب امد خضاب توا
ای چرخ پر ستاره کجا دیو دیده ای؟
کاویدن دمادم است به جستن شهاب تو
ای سایبان خاک, بهپای ازچه مانده ای
افتاده وگسسته عمود وطناب تو
( فتحست فتح باب تو روزیِ خلق را
از کف صاحبست مگر فتح باب تو)
منصور بن سعید که از شرم رای او
خورشید وماه روی کشد در حجاب تو!
ز کتاب (کوهسار بی فریاد )
___ مسعود سعد ___
ما امروز در این دنیای پیشرفته بیش از هرچیز بی تفاوتی ها را شاهدیم وبیشتر از هرچیز بدوری وجدائی فکر میکنیم تا به زیستنی درکنارهم در صلح وارامشی که در نهاد آدمی, نیاز اوست .دراین زمان در این ورطه از تاریخ ,گوئی ما دردنیای بیگانگیه ا به تنهائی های خود ,خو میکنیم واز غریب واشنا دوری جسته سر به اندرون فر وبرده وبه زندگی تنها به شکلی مینگریم که گوئی فقط آمده ایم کار کنیم , پرداختی های ماهانه را با کار خود بپردازیم .وروز را به شب رسانده مجدد در همان راه هرروزی, راهی شده وباز دوباره بر سر سفره ی خانگی خود, خسته از هیاهوی روز
حتی تحمل سخن نیز نداشته باشیم !وشدت خستگی آنچنان مارا از خود بیخود کند که دمی به بی تفاوتی به تلوزیون نگاه کنیم وبعد در بی حوصلگی تمام به رختخواب رفته فردا را منتظر شویم . این میان تکلیف آن دیگرانی که درهمین خانه نیازمند ما هستند چه میشود؟ تکلیف همسری که تمام روز یا درخانه کدبانو بوده یا مردی که تمام روز درسرکار با زندگی وسختیها کلنجار رفته یا کودکی که چشم براه مادری ,امده از سر کار یا خرید یا پدری خسته تر ,از راه رسیده از یک ترافیک سنگین, محبت را در چشمان امید درنگاه آنان جستجو میکند وسخنی به مهر را !و... تکلیف خودمان با خودمان چه میشود؟ اگر حتی بفکر دیگری نیستیم آیا باران وجود ما جز از سر غم هرگز باریدنی از سر لطف ومهرو محبتی بر قلبی داشت؟ آیا تاکنون کلام ما باران عشقی بود, بر نهالِ دلی خشکیده در صحرای بی تفاوتی ؟« باران» این مظهر نعمت ,خود برای ما سخن های بسیاری را بازگو میکند
در همان صدای باران آیا این« گریه ی خداوند » نیست , بر روح زمین وزمان وانسانها ؟
آیا این درداشک آلوده خداوند گاری نیست بر سرزمین تنهائی ها که هرکه درفکر خود(وگاه نه حتی در فکر خودهم ), زندگی سرشار از عشق وزیبائی ومحبتی را ,که خداوند تنها برای او افریده است
که زمانی دارد وعمری زکف میدهیم واو مبهوت انسانی میشمد که به او همه چیز بخشیده است واو همه را به یاس وناامیدی نادیده میگیرد! تا آنکه مرگ او را نیز ازمیان بردارد.
شهریار
سیل آمد ورود یارانم را
پیچید بساط نو بهارانم را
من بر خاکشان به چشم ابر بهار
می بارمشان گوهر بارانم را
شهریار
ولی انسان بی هیچ نگاهی بی هیچ احساسی این همه را از روز به شب میکند بی آنکه بداند
زندگی , « مفهومی بیش از », روزمرگی دارد ونیآمده است تا فقط خرجی زندگی خود را تامین کند
وزندگی همسر وفرزندی را « کسی» باشد که تامین میکند وتنها یارای گذران ماه وهفته وسر برج ها , که باید این قسط وآن هزینه پرداخت شود ! وهرچه بیشترنگاه میکنیم میبینیم زندگی درنگاه بسیاری از فرط سنگینی خرج روزگار و خستگی وایام فشار, « نمیتواند» جز این باشد
واگرچه قطره ایست در دریای زندگی اما هرگز فرصت نداشت بارانی شود بر دل خود یا دیگری
ایا این باران اشک خداوند برهمین زندگی واینگونه زندگی کردن بشر نیست؟! . وقتی که میشود صبح را باتمام گرفتاریه ها ومشکلات زندگی با تمامی داری نداری ها , فشارها وکمبودها جلوی آینه ای ایستاد بخودسلام کرد وبخود گفت امروز روز زیبائیست.... وچرا نباشد؟!هرچقدر سختی هرچقدر فشار این منم که که میبایست خواهان خنده ای باشم .این منم که می باید روحم طراوات بارانی را داشته باشد که سرشار از بخشش ومهر وعشق است .این منم که میتوانم چهره ی گشوده ای باشم بر چهره سبز زمین که با بارش احسان ومحبت خود از همان« زبان » تنها دارائی من که هزینه ای نخواهد کر د اگر خوش سخن باشیم وبر دلها باران کلام محبت وبر دنیا و حتی بر دل خود که بارها نوشته ام در نوشته هایم در کتابهایم در اشعارم, اگر بارانی هم هستیم بارانی باشیم از سر عشق واگر میخواهیم چنین انسانی باشیم قبل از هرکس باخود مهربان باشیم .صبح را با طراوت احساسی شروع کنیم که حتی در روز گرم تابستان نیز میتواند روحی با طراوت باشد دلی شاداب اگر بخود بگوئی
من خوبم! من میخواهم خوب باشم .من انسانی خوب نیز هستم , من میخواهم که انسانی خوب باشم
من میخواهم بردل خود مهر باشم بر دل دیگری محبت .من میخواهم وقتی همه خسته ونالان ویا عرق ریزان واشفته به سراغم می ایند وباخلقی تنگ گلایه ها از زندگی دارند باران آرام روح انان باشم وبکلام محبتی دل اورا ارام کنم از هرچه آشفته اش کرده است ,ازهرچه ازارش میدهد .اگر دل کسی ست که دوستش میدارم که میبایست تندبار بهاری باشم و آنچنان سریع وپرطراوت بر روح دل او ببارم که هرچه زودتر آرام گیرد ,اگر اشنائی ست حال که به سراغ من آمده بگذار افتاب سوزان خشمش را به قطره های بارانی خنک کنم با کلامی که در میان سروصدا ی خشم او انتظارش را ندارد درکمال ارامش بگویم: عزیز جان ارام باش وبگذارم وبداند که « میخواهم» او را درک کنم «میخواهم » دردش را بشنوم ,«میخواهم» اورا یاری کنم و« میدانم » او اشفته است و« نمیخواهم»
اورا اینگونه ببینم! گاه همین برای کسی که سرشار از اشفتگی ویا اندوه ویا خشم است گاه شاید این خشم برمن باشد باز بگذار بداند که حتی نمیخواهم ازمن آزرده باشد! حتی نمیخواهم بادلیل یا بی دلیل او را اشفته ببینم ومیشود غریبه را نیز اسوده وارام کرد وقتی که با هزار دل پر یکدفعه در صندلی کنارتو در اتوبوس وتاکسی مینشیند و بی هیچ آشنائی آنقدر دل ازرده است که بناگاه با تو سر سخن باز میکند ویکدفعه میبینی ازهمه ی زندگی او باخبری وانقدر دلش پر بود که دیگر تفاوتی نمیکرد برای چه کسی دردل بازگوید که باران غمناک اندوهش زبان شده بو د و میبارید می بارید می بارید
_____ * بارید.... _____
غروب بیکسی لحظه هایم بود
آنروز که در کنار شقایق جان داده
از سرمای هجر
گامهای دوریت را می شمردم...
هیچ چیز اما، پس ازآن صدائی نداشت
نوائی نداشت ، قدرتی نیز...
نه دیگر حتی ترانه ای را
از نوک قرمزپرنده ای
باز شنیدم...
ونه رویای دوباره دیدنت را درخواب،
...که حتی پنجره نیز
سردی بیرون را
دردرون خانه ام
اشک می ریخت
سرد بود آری سرد ...
وقتی که
فصل سرد جدائی
در ( طبیعت بودنم)
حتی فضای
بیرون ازخانه ی را نیز،
یخبندانی کرده بود،
بر دلم!
بهار بوداما ...
بهار! که دانستم , هرگز از آن من نخواهی شد
و گریست ابر بهاری، تند وپرشتاب
دراندوهم
وساکت شد...
ازآنروز ...ابر بارانی قلب من
همواره پائیز را بارید ...بارید ...
بارید!
1388مهرماه
____فرزانه شیدا____
نیازشخصی چون او که بناگاه به اشفتگی ترا مخاطب سخن خود میکند ,گاهی فقط« شنیده شدن » است واحساس است که درک میشود وچقدر زیباست اگر بکلام مهرآمیزی, انسان اورا (باهمه ی انکه نمیشناسد*)اما اورا دلداری دهد و به جمله ای حتی کوتاه هم , شده, حال میخواهد در هر رابطه ای این مشکل هست باشد اما بگوید: میدانم حق باشماست! گاهی همین یک کلمه آبی ست وقطره ای وباران تندی بر دل آنکه آتشی دردل دارد وحتی اگر حق بااو نباشد اینگونه ادامه بدهید که : اگرچه مشکل باید ریشه یابی شود اما درکل اینکه انسان باین شکل اشفته شود حق هیچکس نیست, حال چه مقصر باشد چه نه , مسلم است انکه در صندلی بغل شما در اتوبوس , تاکسی , پارک بناگاه می نشیند وسر دردودلش با شما که نمیشناسد باز میشود نیازمند این نیست که شما بلند شده همراه او بروید ومشکلش را حل کنید .او نیازمند باران رحمتی از زبان شماست ,او نیازمند شنیده شدن است اوخواهان این است که شما تنها به او گوش کنید وحس کند که او را درک می کنید
اگرانسان اندیشمند ودانا و بزرگی مخاطب چنین فردی باشد دراینگونه مواقع همین خواهد کرد که دردرجه ی اول اورا ارام کند .چراکه بسیاری اوقات گام مهم برای یک فرد ارام کردن اوست
پیش ازاینکه او از دردوناراحتی یا خشم واندوه ه یا هرچه هست انقدر ازخود بیرون شود که خدای ناکرده بر او اثری ناخوشاند را شاهد باشیم چون ضعف کردن وبیهوش شدن وازحال رفتن یا خدای نکرده سکته یا حتی فشار تا آنحد بالا باشد که وقتی بیش از حد شخص از کوره در رفت حال چه به غم چه به خشم دیگر قادر نباشد باین زودی ارام بگیرد و به حال عادی بازگردد وهمین تامدتها روح واندیشه ودل ودرون ار را به چنان اشفتگی بکشاند که تامدتهای طولانی قادر نباشد بخود اولیه خود بازگردد .بگذارید دردرجه ی اول خودمان انسانی نباشیم که چنین خشم واندوهی را بر دیگران باعث شویم واگر به چسن شخصی نیز برخوردیم مانیز بمانند همان اندیشمند عاقل ودانا بزرگ باشیم وعاقلانه بااین شرایط روبروشده واول از هرچیز اورا چه حق دارد چه ندارد آرام کنیم .اما بسیار دیده ام وقتی فردی با خشم وناراحتی به سراغ یکی میرود وشروع میکند به تعریف ماجرا که این شد وان شد چه آشنا باشد .چه غریبه طرف مخاطب اول از درون حرفهای اوبدنیال این میگردد که مشکل چه کسی ست ان شخصی تالثی ست که او از ان حرف میزند یا خود این شخص عصبانی که نزد ما امدهیا مشکل اگر بین افراد نیست واز کاری وچیزی اشکال برخاسته است وگاه دل گریان لحظه های دردی ست که حتی باران را نیز به همدلی میخواند .
___ شب بارونی __:
قصه یک دل تنهاست ، قصه های منو بارون
هر دو دلگرفته از غم ، با چشائی زارو گریون
هر دو سینه ای پراز حرف ، هر دو در سکوت شبها
هر دو بیدارِ شبونه ، توی کوچه های تنها
اشکای من ، روی گونه ، هق هق تلخ خیابون
آخر عاشقی اینه !!! گریه کردن زیر بارون !!!
آره باورم نداری ,توکه اشکامو ندیدی
توکه هرگز زیر بارون ,غم عشقو نکشیدی
این منم که زیر بارون ، خاطراتُو مینویسم
منکه با قطره اشکم ، رهگذا ر شبِ خیسم
...
واسه این غریبه گشتن دیگه چتری هم نمیخوام
پا بپای سرنوشتم حتی یکقدم ، نمیام!
آره باورم نداری ، تو که ا شکامو ندیدی
تو که هر گز زیر بارون غم ِ عشقو نکشیدی
این منم که زیر بارون همه اشکام روونه
کسی اما زیر بارون راز اشکو نمیدونه!!!
این منم ، که زیر بارون ،خاطراتوُ مینویسم
منکه با قطره اشکم،رهگذا رشبِ خیسم
...
کاش دوباره زیر بارون ، تو میومدی سراغم
تا ببینی مثه دیرو ز ، من هنوز یکدل داغم
ولی تو یک شب آروم ، زندگیمو ابری کردی
تو خودت گفتی که هرگز ، بدلم برنمیگردی!!!
من از اونروز تا بامروز ، دلِیِ بارون زده هستم
تو منو تنها گذاشتی ، من زدم دلو شکستم
حالا خاطرات بارون ، شاید از یادِ تو رفته
دل منهم ، واسه هیچکس ، راز اون شبو نگفته !!
تو میدونی و دل من ، که برات شعری رو خوندم
شعر کوچه از «مُشیری » , تا بدونی چرا موندم!:
( با تو گفتم حذر ازعشق؟ ندانم ! سفرازپیش تو ؟! هرگز !
نتوانم، نتوانم !*)....
آخه دل کجارو داره ؟ وقتی یک دله اسیره!
دله من اسیر دامه ، خودشم بخواد نمیره!
تو با عشقتم ، یه روزی ، هر دو پای منو بستی
فردا با، سنگ جدائی ، پر و بالمو شکستی!
آره باورم نداری ! تو که ا شکامو ندیدی!
تو که هرگز زیر بارون ! غم عشقو نکشیدی!
این منم که زیر بارون همه اشکام روونه
کسی اما زیر بارون راز اشکو نمیدونه
این منم ، که زیر بارون ، خاطراتوُ مینویسم !
منکه با قطره اشکم ، رهگذار شبِ خیسم !
...
کاش دوباره زیر بارون ، تو میومدی سراغم
تا ببینی ، مثه دیرو ز ، من هنوز یکدل داغم !!!
من هنوز یکدل داغم !!!
...
اشکای من ، روی گونه ، هق هق تلخ خیابون
آخر عاشقی اینه !!! گریه کردن زیر بارون !!!
گریه کردن زیر بارون !!!
___ سروده فرزانه شیدا ______
ودر چنین شرایطی که کسی به غم از دل برای تو به سخن مینشیند تو نیز می بایست باران رحمت ومحبتی بر قلب او باشی تا ا رامش روح خویش را باز یابد>
* بارش باران تپش زندگی و مهربانی است . ارد بزرگ
____ ببار ای آسمان ______
ببار ای آسمان بر حال زارم
که دیگر طاقت غم را ندارم
بریز اشک غمین بر چهر ورویم
که باتو قصه ی دل را بگویم
نوازش کن مرا ای ابر غمگین
غمی دارم بدل پردرد وسنگین
دلی دارم زغم درخون نشسته
دلی کز غصه ها دیگر شکسته
چه سان گویم زدرد ورنج دنیا
دگر قلبم ندارد تاب آنرا
دلم دیگر ندارد شوق بودن
دمادم « شعر تنهائی » سرودن
ببار ای آسمان بر حال زارم
که دیگر طاقت غم را ندارم
نمیخواهم دگر دراین سیه دشت
که عمرم درغم هرروزه بگذشت
بنام زندگی سوزم به هر غم
دلم باشد مکان رنج عالم
نمیخواهم بجای خنده ی لب
بسوزم دم بدم در آتش تب
نمیخواهم به اشک دیدگانم
به حسرتها دراین دنیا بمانم
ز اوج زندگی در قعر ظلمت
فرو افتادم ُومُردم ز غربت
ببار ای آسمان بر حال زارم
که دیگر طاقت غم را ندارم
کسی براین دل از پا فتاده
جوابی از سر مهری نداده
کسی فریاد دل را ناشنیده
کسی اندوهِ قلبم را ندیده
کسی دراوج این غمهای بسیار
نشد با سینه ی غمدیده , غمخوار
ترا امشب کنم با سینه همراز
منم با اشک تو همراه ودمساز
ببار ای آسمان بر حال زارم
که دیگر طاقت غم را ندارم
زغم مردم مرا امشب تو دریاب
لب دنیا ز خونم گشته سیراب
نگه کن اشک من فریاد درد است
رفیق سینه ی من آه سرد است
ببین بر دیدگان حسرت وسوز
مرا یاری نباشد خوب ودلسوز
کنون دلگیرم وبی تا ب و محزون
دلم از غصه ها افسرده وخون
دگر رنجم شده در سینه بسیار
زدوشم این غم دیرینه بردار
ببار ای آسمان بر حال زارم
که دیگر طاقت غم را ندارم
1361/3/2 یکشنبه خردادماه
___ فرزانه شیدا___
شاعر ونویسنده وهرکه در دنیای احساس اندیشه ها را به یاری میگیرد وهزار توصیفی برای بارش وباران یافته به شرح قطره های برکتی مینشیند که هریک قطره اش موهبتی ست بر دنیا وهستی .
اما این برکت الهی که دنیا وزمین وابسته به آن است بیشتر به حالت غمگنانه ای از آن یاد میشود ودر نوشتار وشعر نیز شاعر ونویسنده آنرا برای ابراز غم خود بکار میبرند .اما هیچکس ازاین امر نیز غافل نیست که باران اگرچه درهوائی مرطوب وابریست اما تمامی موجودات زنده متحرک وساکن, نیازمند بارش آنند.
* نم نم باران ، سبب بیداری خاک گشته و آن را شکوفا می کند ، خرد هم ناگهان پدید نمی آید زمانی بس دراز می خواهد و روانی تشنه باران . ارد بزرگ*
ولی بعلت اینکه هوای بارانی, هوائی ابری ست ودر نهاد بشر نیز روزهای آفتابی وروشن باعث میگردد که انسان احساس نشاط وشادابی کند وهمگان در روز بدون خورشید بی اختیار حالت آرام وحتی کمی بیحوصله پیدا میکنند ازاینرو درکشورهای غربی که اکثر این کشورها نیز زمستانهای ابری وبارانی یا برفی بمدت طولانی دارند چون انگلیس (که البته انگلیس زمستان وتابستان بارندگی بسیاری دارد .به این معروفا است که انگلیسی را همیشه همراه با چتر ببین ) و دراسکاندیناوی وکاندا که بیشتر روزها ابری بارانی .اکثرا هوائی برفی ست ,برای آنکه مردم دچار افسردگی های روحی نشوند سعی میکنند فضاهای سربسته ی مجهز وروشنی دراختیار مردم بگذارند که هوای سرد یا بارنی مانع خروج مردم از خانه نشود این است که جز درتابستانها که درمیدانها نیز ممکن است جنسی بفرونشد در داخل پاساطها تمامی احتیاجات آدمی اعم از مواد عذائی تا لباس تا حتی وسایل آشپرخانه ومبلمان را در یکجا گرداوری کرده اند ومرکز خریدی برای هر شهرک تدارک دیده اند که در آن حتی سینما و سالنهای ورزشی وهمچنین مکانی برای نگهداری کودکان
اختصا ص داده اند که پدرومادر برای خرید با خیال راحت کودکان را دراین مکان به چندخانمی که آنجا کار میکنند , میسپارند وبه خرید خود میرسند وچنانچه بچه نیاز به پدرمادر داشته باشد از طریق بلندگو خانواده اروا صدا میکنندواین محل با اسباب بازی های متنوع و نور کافی وجایگاهی نرم
که بعلت امنیت کودک در زمان بازی ست ساخته شده است که کودک درآن مکان میتواند بخوبی
بادیگر بچه ها بازی کند .در نتیجه وقتی شخصی به مرکز خریدی میرود , میتواند تمامی مایحتاج خود را از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد در یک مکان ثابت وهمیشگی پیدا کند . روانشناسان نیز معتقدند هوای ابری وبارانی اگر طولانی باشدمی بایست افراد سالیانه برای مسافرتهائی برنامه ریزی کنند که به جاهای گرم سفر کرده واز افتاب مورد نیاز بهره مند شوند .زاین جهت مرخصی های سالانه گاه اجباری هم میشود و اگر شخصی خود برای مرخصی اقدام نکندخود مسئولین زمان وتاریخ این مرخصی را که دیگر اجباریست باو ابلاغ میکنند .
*به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش . ارد بزرگ* ولی با تمامی این تفاضیل , این نیز قانونی ست که بدن می بایست درمقابل سرما وگرما خود قدرت مقاومت را داشته باشد وتوانائی اینرا نیز باید به بدن داد که قادر به زیستن درهمه فصلی باشد و
____امروز.دیروز .فردا...____
امروز را با امروز زندگی کن ,دیروز ها گذشته َ فردا نیآمده است, آینده نا پیداست
امروز را با امروز زندگی کن . ف.شیدا ______
*خردمندان همچون باران بر اندیشه های تشنه می بارند و دگرگونی های آینده را
موجب می گردند . ارد بزرگ *
*نم نم باران ، سبب بیداری خاک گشته و آن را شکوفا می کند ، خرد هم ناگهان
پدید نمی آید زمانی بس دراز می خواهد و روانی تشنه باران . ارد بزرگ *
* بارش باران از پستان گیتی ، فرزندان را در دل خاک جانی می دهد و زندگی را
هویدا می کند و چه نیک مردان و زنانی که می بارند برای شکوفا شدن
بستر آیندگان . ارد بزرگ *
*باران مهر آسمان است نه بغض آن ، همانند آدمیان مهرورزی که می بارند
و کینه توزانی که خشک و بی نشانند . ارد بزرگ *
زمانی که در کشورهای اروپائی کمتر روزهای آفتابی دیده میشود ازاین رو از کودکی بدن اطفال را به هر هوائی عادت میدهند مثلی است که میگوید نروژی با دوچیز بدنیا می آید کوله پشتی وچوب اسکی! واین واقعیتی ست که در باران برف سرما از همان دوره مهدکودک ساعاتی از طریق مسئولان مهد کودک ومدارس وهمچنین برای تعطیلت زمستانی زمانی در نظر گرفته میشود که در زیر باران وبرف به فعالیت وبازی وتفریح بپردازند وگاه پیش می اید درقلب زمستان بچه ها را زیر باران وبرف وگرما وسرما به جنگل برده آنان را با با بازی ها وآموزش های متعدد ازجمله آشنائی با گیاهان وحشرات وانواع قارچها وپروانه ها ( در تابستان ) وگاه یا د دادن ماهیگیری ودر زمستان تعلیم اسکی وغیره کودکان را به بیرون برده وسرانجام برای اینکه تفریح کامل شود به کودکان میگویند همرا ه خود نوشیدنی گرم وسوسیس یا چیزی که روی سیخ بروی آتش بتوان کباب کرد با خود بیاورند وآتشی افروخته همه دور هم بروی اتش غذای خود را بروی سیخ بروی آتش گرفته ودرعین حال که درهمان موقع نیز کسی قصه ای میگوید یا نوعی آموزش تفریحی به بچه ها میدهد غذا ونوشیدنی خود را صرف کنند واین نه تنها آموزشی برای کودکان است بلکه آمادگی بدن او برای هرنوع هوا وباز درکنار آن یادگیری بودن در جمع وهمکاری با یکدیگر است. زندگی در تمامی لحظات چه آفتابی باشد چه برانی برکت خداوندیست که می بایست به بهترین طریق از آن بهره بجوئیم ولذتهای زندگی را درشکلهای مثبت آن پیدا کرده واز آن بهره ببریم این نه تنها زندگی آدمی را روبسوی نیکی ونیکبختی میکشاند کخ انسان مثبت خواه ناخواه بسوی مثبت نیز کشیده شده وزندگی خویش را بنیانی زیبا داده به سرانجتامی نکو میرسید .باران برکت الهی ست که ازآن نیز میشود دریافت که زندگی با تمامی برکات آن در هر شکلی هم باشد هدیه ای ست از سوی پروردگار به آدمی.باامید شادیها وموفقیتها برای همگان در سراسر دنیا در همه ی زوهای آفتابی وبارانی.آمین
* بارش باران از پستان گیتی ، فرزندان را در دل خاک جانی می دهد و زندگی را هویدا می کند و چه نیک مردان و زنانی که می بارند برای شکوفا شدن بستر آیندگان . ارد بزرگ *
*پایان فرگرد ادب به قلم: فرزانه شیدا / نروژ / اسلو
سلام دوست عزیز وبلاگ بسیار خوبی دارین . لطفا به سایت منم یه سری بزنید