زآن مّی که حیات جاودانی ست <بخور
سرمایه ی لذت جوانی ست, بخور
سوزنده چو آتش است,لیکن ,غم را
سازنده چو آب زندگانی ست , بخور*خیام*
● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد بزرگداشت●
همواره در زندگی انسان با افراد مختلفی روبرومیشود ویا از سرگذشت کسی باخبر شده یا بطریقی ازافراد جدیدی مطالبی را میشنود واین اشخاص ممکن است از کسانی باشند که به بزرگداشت آنان سخنی در مورد آنها گفته میشود .معمولا به «بزرگداشت »کسانی مینشینیم که از افراد شناخته شده ی جامعه ما یا دیگر جوامع هستند.
● بزرگداشت ، دروازه ای از بهشت است . *ارد بزرگ ●
ودر کنار این گروه که بنوعی حضور وجود خویش را جاودانی کرده اندوهمواره مردم با میل ورغبت به بزرگداشت آنان ز این گروه ی اد میکنند , افرا دی نیز هستند که شهرت کشوری وجهانی پیدا نکرده اند اما در مقام خود انسانهائی بوده که به روش خوددر زندگی موثر بوده واکارهای را انجام داده اند که مقام کاری وارزش آن را نمیتوان نادیده گرفت وشاید علت شناخته نشدن آنان این باشد که این گروه در طول مدت عمر خود یا علاقه ای به شهرت نداشته اند یااینکه خلوت خویش را بیشتر دوست داشته نخواسته اند درنگاه دیگران باشند ویا اینکه آنقدر ازما دور بوده اند که ما از حضور ایشانونوع کارهای مثمر ثمری که داشته اند بی خبر مانده ایم وبسیار نیز رخ داده است که ما زمانی با فردی وآثار وکارهای او آشنا گشته و به بزرگذاشت او می پردازیم که دیگر درمیان ما نیست .
● بزرگداشت کسانی دیدنیست ، که از دیدگان مردم بسیار دورند●
واین یکی از بدترین نوع ارج نهادن به شخص وافرادیست که در زمان حیات بسیار تلاش وزحمتی داشته اند وما نه تنها باآنان بدرستی اشنا نبودیم بلکه حتی یکبار نیز فرصت تقدیر ازاو را بخود او نیافتیم تا به هر گونه که هست سپاس خود را ابراز داریم . در نگاه من البته معتقدم که تنها ارج نهادن وبزرگداشت کسانی که بگونه ای دردنیای ما ارزشمند بوده اند کافی نیست .
ــــــــ *خیام* ـــــــ
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی , لگد همی زد بسیار
وان گِل به زبان حال با او میگفت:
« منهم چو«تو» بوده ام , مرا نیگودار
ــــــــ *خیام* ـــــــ
● بزرگداشت آدمیان ، رشد فرهنگ را در پی دارد . ارد بزرگ● ما می بایست به اطراف وپیرامون خود دقت داشته باشیم بسیارند انسانهائی که درجای خود ارزش والائی دارند وشناخت آنان برای ما نیز بی ثمر نبوده وبسیار مطالبی از آنان وخو واندیشه وراه کرد اینگونه افراد میتوانیم بیآموزیم
بزرگداشت در هر کجا می تواند باشد از خانه تا مدرسه و از روستا تا شهرارد بزرگ● ما حتی خود را نیز می بایست بگونه ای بزرگ بداریم وباور کنیم که وجود انسانی ما که از درگاه الهی جان گرفته است وجود وجسم وروح واندیشه ایست که میبایست آنرا رشد داده , بزرگ کرده وبه جائی برسانیم .
●ناشناخته مانده ام ●
ناشناخته مانده ام
در مسیر تمامی رفتن ها,
درغروب بی ترانه ی فردا,
در طلوع صبح ابری وبارانی,
وتنها دلم میدانست ,
بی نصیب میروم,
بی ارزو , بی امید ,
درجاده های مه آلوده ی تردید,
و التماسم را , خش خش برگهای پائیزی
, بیصدا میکرد, در زیر پاهایم ,
که بی هدف میرفت
بـه کجا روانم من
جـویبار غـم آلوده ی اشـکم نیزنمیــدانـد !
مـن امـا روشـنائی«نـور خــداونـد »را جستجـو میکنـم ,
« بـا تمامی تار و پـودم ».
و اگرچه « سـرگردان» ,راه مـی پیـمایم
میــدانم , بیــراهه نـخـواهد بـود
« جـستجـوی راه خدا»
«راهــی را , که درآن »,بدور از تـمامـی نیــرنـگها
« در یــاس», از پنـاه بــردن بـه آدمــی
یکـروز روشنـائی خـواهد یافـــت
از «بــرکت امیـــد »,« بــه خــداونـدی »
کـه رهـایم نمـی سـازد
در بی کسی ها....
و آنـروز , دیـر نـخواهــد بـود.
___.* فرزانه شیدا ___
●بزرگداشت توان نیروهای جوان را نیز دو چندان می کند . استخوان بندی شهرها در دیوار است و بزرگداشت .ارد بزرگ●
● بزرگداشت آدمیان ، رشد فرهنگ را در پی دارد .ارد بزرگ●
من اینرا نمیتوانم قبول کنم که ما آمده ایم که فقط آمده باشیم وباشیم فقط برای اینکه به خواست خودباید باشیم وزندگی کینم چراکه خداوند اینطور خواسته است که باشیم وزندگی کنیم نه! نباید اینگونه باشد چراکه این شکل تفکر, از ما شوق بودن راهم می رباید وتلاش رانیز ازآدمی خواهد گرفت ودر نتیجه رشد وپیشرفت هم متوقف خواهد شد چراکه دیگر انگاه نمیدانیم که هدف از هستی چیست وهدف ازبودن و زنده بودن ما چه بوده است . بزرگان واندیشمندان متفق القولند که باکمی تفکر پیرامون زندگی وهستی در خواهیم یافت که هدفی در خلقت موجود بوده است .عده ای باور وعقاید جالبی دارند که شنیدنی ست و معتقدند دنیا هر چندن قرن که میگذرد منهدم گردیده و باز نیز پس از طی چندین قرن دیگر مجدد منهدم میگردد ودوباره باز با آدم وحوائی دیگر وزمین و آسمانی دیگر وطبیعتی از در شکل ابتدائی واولیه خویش خلق میشود . هیچ چیز این عقیده را به اثبات نمیرساند اما این افراد معتقدند انسان با عقل وشعوری که خداوند به انان بخشیده است به درجه ومقامی میرسند که دیگر هیچ چیز جلودار او نیست وقدرت ودانائی آدمی به جائی میرسد که دیگر خداوند را نیز قبول نداشته وبقولی خدا راهم بنده نیست وخود خدای کرده و خدای زندگی ودنیا میشود چراکه دیگر هیچکاری نیست که قادر به انجام آن نباشد :از ساختن انسان گرفته تا تمامی اختراعات وکشفیاتی که دیگر برای آدمی جائی برای گله باقی نمیگذارد. بااینوصف امروزه که طب جدید تا ساختن آدمهائی ازبهترین نوع با ژن های مثبت واستفاده از بهترین (دی .ان .آی*)شخصیتی با تمام استعداد خوب را یاد گرفته است پس باید اخر زمان هم رسیده باشد وشاید زمین بارها «روز قیامتی »را که در دین ما وبسیاری از دیگر دین ها خبر آن را داده اند , اتفاق افتاده باشد ولی چگونه میتوانیم براین امر آگاهی کامل داشته باشیم وآنرا بعنوان سندیت زندگی خود قبول داشته باشم ؟! خاطرم هست که سالها پیش که هنوز درخانه ی مادری بودم وپیش از انقلاب جمهوری اسلامی در مجله ی« دانستنی ها» که یکی از مجلاتی بود که حتی بیشتر از کتب مدرسه وقت سر آن میگذاشتم وهرشماره ی آنرا انتظار میکشیدم وخطی نبود که نخوانده باقی بگذارم وچه بسیار چیزها از آن آموختم مطلبی دراین باب نوشته شده بود که از این خبر میداد که انسانهای قدیم یکبار به پیشرفت قابل توجهی دست یافته اند و در اهرام مصر یا یونان قدیم (درست بخاطرم نیست)درمنطقه ای جسدی مومیائی متعلق به قرنها پیش کشف شده است که عمل جراحی پیشرفته ای بر سر او انجام شده بود درصورتی که در آنروز وآن سالی که من این مطلب را میخواندم بشر درطب جدید آنروز , تازه آنرا کشف کرده بود ,وحتی عکس این مومیائی را نیز درمجله زده بود. در صحت این مطلب آگاهی کامل ندارم جز اینکه روزنامه ها ورسانه ها موظفنداطلاعات درست وموصقی را به خواننده برسانند بخصوص اگر نام «دانستنی ها» برروی آن باشد واطلاع رسانی غلط بخصوص درچنین زمینه هائیدر چنین مجله ای می بایست بر اساس واقعیتها وحقایق باشد وبدور از انسانیت است که اطلاعات غلطی به کسانی بدهیم که مایل بدانستن اخبار درست جهانی هستند. بهرحال اگر چنین چیزی درست باشد پس انسان میتواند با قدرت فکر خود باز درجه ای نائل گردد که در آن بر قانون دنیا نیز قدرت داشته باشد هرچند که در فرگردهای قبلی ذکر کردم که ما هزارچیز را با کشفیات واخطاعات وتفکر خود درست کرده دردی را دوا میکنیم ودرکنارش درد دیگری چون انهدام بخشی از طبیعت وچرخه ی زندگی را نیز بوجود می اوریم .اما بیائید فکر کنیم که دنیا بارها توسط انسان به رشدی بسیار بزرگ رسیده که دیگر خدا را بنده نبوده است اگر چنین باشد ما براستی باید به تجلیل وبزرگذاشت انسانی بنشینیم که بهترین وکاملترینخلقت اوست .این را همگان آگاهند که قدرت فکر واندیشه وکشش مغزی آدمی تا آنحدی ست که میتواند هرروز بخشی از سلولهای مغزی خود پرورش داده وبا یادگیری وآموزش در زمینه های مختلف از خود انسانی بسازد که با دیگر آدمیان زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد,البته نه از نظر شکل ظاهری(هرچند میگویند حجم مغز نیز بزرگتر میگردد), اما از نظر درجه هوش وعقل ودانائی.پس ما هریک میتوانیم انسانهای بزرگی باشیم که روزی دیگران به بزرگداشت ما خواهند نشست وچرا نباید چنین باشیم؟! بنظر من همواره این بهانه است وهمانطور که در فرگرد قبلی نیز اشاره کردم اگر ما کاری را نمیکنیم اگر خود را در انجام یک کار وحرفه وهنر و... بی استعداد تصور میکنیم این درواقع:« تصمیمی است که گرفته ایم»! بدین معنی که ممکن است من در یک رشته آنقدرها استعداد نداشته باشم اما چنانچه درهمین شرایط کسی بیاید ومرا وادار کند که آنرا یادگرفته وانجام دهم اگر بیایند بگویند تو هیچ راه دومی نداری واگر برای زندگیت نان میخواهی باید از این قله بالا بروی ویا اگر چنین نکنی ترا از هرنوع کاری محروم میکنیم به شما قول میدهم آنموقع انسان همانکاررا نه تنها میآموزد بلکه اگر بداند نانی خوب هم در آن هست آنرا به بهترین وجه یاد میگیرد وموضوع دقیقا همین است که ما براستی تصمیم میگیریم که چیزی را در کاری رشته ای ویا حرفه ای دنبال نکنیم چون درخود شوق و علاقمندی به آن رشته را نمیبینیم ووقتی نان وراحتی ما در گرو آن باشد همان آدمی که دراین بی استعداد بود براحتی آنرا میآموزد من وقتی باین مسئله پی بردم که بدانشگاه میرفتم . چراکه در دانشگاهای اروپا وغرب , به شدت به دانشجویان سخت میگیرند وبناگاه کتابی را دراختیار او قرار داده م ومیگویند یک شبه انرا بخوانید و فردا درمورد ان نوشته ای بدهید وفشارهائی که ایشان وارد میکنند د نهایت بیکاری استادی که اگر ده دقیقه باید حرف بزند یکدقیقه بیشتر حرف نمیزند ودرنیتجه تنها صحفات بیشماری را دراختیار دانشجو قرار میدهد وازاو میخواهد خود زحمت یادگیری را بکشید واگر سوالی داشت درانصورت فردا به تمامی سوالات داشن پژوهان جواب خواهد داد درنتیجه دانشجو را وادار میکند خود آنچه را باید بیآموزد بدنبال آن رفته وقتی حتی مدحدود را صرف کند اما با دقت بخواند وتقریبا همه ی کارو زندگی خود را رها کند وتنها به دانشی که فردا باید تحویل استاد بدهد بپردازد واگر سوالی دارد تنها فرصت فرداست البته نه اینکه درفردا های دیگر پاسخ ندهد اما کلاس بر نظامی کار میکند که هرروز متعلق به موضوع همانروز است وکسی اشکالی داشته باشد که مربوط به متون گذشته باشدبایستی خارج از ساعات کلاسی از استاد سوال کند ووقت تنظیم شده کلاس را صرف دروس گذشته نکند چون همخ چیز برنامه ریزی شده استویکساعت دوساعت کلاس متعلق به بحث ودرس همانروز است اینجا بود که آموختم فشار های ناشی ازاینوع اموختن باعث میگردد انسان بدون اینکه متوجه شود بسیار بیاموزد ودرعین حال استادان میگویند هرچه را باید بخوانی حتی اگر به زبانی دیگر بود که تودرحد پایه ی آن هستی بخوان چرا که ازان بی شک بسیار کلمات جدید تر واموزش بیشتری یاد میگیری ودانشجو مجبور میگردد برای درک مطلب حتی کلماتی را که نمیداند در دیگشنری همان زبان یا لغتنامه ی ان پیدات کند واین در پیشرفت زبان او نیز موثر واقع میشود وازاین نتیجه میگیریم که انسان در شرایطی که لازم باشد بخوبی یاد میگیرد بخصوص اگر دقت کافی را انجام دهد وموظف به یادگیری آن باشد وعلاقمند به اینکه موفق شود. وازاهمین تلاش است که استادان ومعلمین درمی یابند کدامین شاگرد با دل درکلاس نشسته است کدامین فقط وقت خودرا تلف میکند وکدامین ازاین رشته درنهایت مدرک خواهند گرفت
____«همزاد عاشقان جهان» ____
...اما , «اعجاز » همین است
ما عشق را ....به مدرسه بردیم
در امتداد راهروئی کوتاه ,
در آن کتابخانه ی کوچک ,
تا باز این کتاب قدیمی
که از کتابخانه امانت گرفته ایم
_ یعنی همین کتاب اشارات را_
با هم یکی دولحظه بخوانیم
... ما بیصدا مطالعه میکردیم
اما کتاب را که ورق میزدیم
تنها...گاهی به هم نگاهی میکردیم
ناگاه...انگشتهای «هیس» ,ما را نشانه گرفتند
...انگار...غوغای چشمهای منو تو,
سکوت رادر آن کتابخانه , رعایت نکرده بود!
ــــــــــ سروده ی : قیصر امین پور ـــــــ
در فرگرد پیشین بارها باین مطلب اشاره کرده ام که ما انسانها بقدرت فکر واندریشه و بیاری جسم وقدرت عمل میتوانیم به هرآنچه خواهان آن هستیم برسیم ودر مورد این گونه قدرتها کتابهای بسیاری نیز نوشته شده اند که دوسه موردی چون کتاب «راز» , «قدرت فکر», « بسوی کامیابی» را نیز نام بردیم واگر بخواهم نمونه های بیشتری را یاد کنم میدانم تنها کافیست به کتابفروشی محل خود رفته نگاهی باین بخش از قفسه ی کتابها بیاندازید هیچ کتابی به انتشار نمیرسد که از زندگی باشد اما محتوا نداشته باشد ومسلما چه نویسنده چه شاعر زمانی که قلم بدست میگیرد برای گفتن آنچه فکر میکند درست است خواه اندیشه ای باشد خواه احساسی در مورد آن خود نیز تفکر کرده است وبه چند وچون آن اندیشه ای داشته است وسوال دراین است که :چگونه انسان میتواند از موضوعی آگاهی داشته باشد یا بگونه ای آنرا بیآموزد , بشنود و بداند که با قدرت فکر , به قدرت اراده و با میل به انجام کارو همچنین نیروی محرکه ای « نیاز»گویای این بوده وهست که :«خواستن,توانستن است» واینرا بزرگان واندریشمندان وکاشفان وهمه ی بزرگان جهانی که امروز همگی را بابزرگداشت نام واثر آنان جاودانه میدانیم ثابت کرده اند , انوقت همه ی این قدرتها در اختیار ما باشد وبرای آن لازم به خرج کردن هم نباشد چرا که قدرت تفکر خرجی ندارد وآنوقت بنشیند وبگوید : نمیتوانم , امکاناتش نیست, از لحاظ مالی نمیکشم و... آدمی شاید برای پرکشیدن در چشم ما پرو پالی را دارا نیست اما در واقع روح پرواز ورسیدن به اهداف در همه ی ما موجود است ,که آنرا بلند پروازی نیز میخوانیم که البته دیده ایم گاه بلند پروازی را خطا ویا خیال پردازی تصور میکنند درصورتی که اندیشمندان میگویند در بلندترین شاخه آرزوهایت را بیآویز وبه قله ها برس این به معنای همان است که پرپرواز افکارت را رهاکن ودرعالم آرزوهایت پرپروازت را بگشا وتلاش کن با پروازی در میانه ی آیمان خواسته هایت و آنچه را آرزو میکنی بدست بیآورد وبزرگ شو یعنی رشد کن چه از لحاظ روحی وقلبی چه از لحاظ فکری واین به هیچگونه ای مقدور نیست مگر به هرشکل ممکن برعلم ودانش خود بیافزائیم تا روزی ما نیز یکی از بزرگانی باشیم که شاید نه در سطح جهانی وکشوری اما در محدوده وطول وعرض زندگی خود بزرگ انگاشته شویم چه در میان مردم چه در زندگی و خواستن چنین چیزی هرگز نه خودخواهیست نه خود پرستی که خود آموزشی وخود پرورشی است که در آموزش ورورش روح وفکر خود از هیچ چیز دریغ نکنیم وآسمان اندیشه های خود را وسعت بخشیدهوروزی بمانند همان پرنده احساس رهائی کنیم که این حس رهائی ازهمه مادیات ومعنویات جهان فانی موهبتی ست که بزرگانی که به بزرگداشت آنان مینشینیم به آن دست یافته وبااینکه همواره همگی معتقدند هرچه آموخته ام اما درنهایت اینرا نیز آموخته ام که هیچ نیآموخته ام! اما انسانی که تا بدین حد کمال فکری واحساسی رسیده باشد هرگز سیراب از آموزش وباز هم اموختن نخواهد شد وطبع بلند پرواز وماجراجوی آدمی چون یکبارآزادی و پیروزی را در پهنه ی اسمان اندیشه های خود پروازی کرد دیگر هرگز از لذت طعم این پرواز دست نخواهد کشید که :« همت »بال پرواز است «اراده » بالهای گشوده ی پرواز, «آرزو» آسمان آبی پر کشیدنها , وبال زدن در پهنه ی آبی این عرش زیبا یعنی « به اوج آمال ها رسیدن» وبر گسترده ی آسمانی زندگی پیروز شدن واپرچه در پروازها باد و طوفانی نیز خواهد بود اما همیشه درخت امانی هست که چندی آرام بیآسائی برای باز بال و پر گشودنی در آسمان اندیشه وآرزوها
____« اوج »:_____
مرا در او ج خواهی یافت ,اگرچه پا بر زمین
در خیابانها و کوچه های آرام و ساکت در راهم
مرا در اوج ها خواهی یافت که با پرواز قلبم
به عرش کبود آسمان
در نیلی کنج های سینه ی « سما»
در صورتی سایه های آفتاب وبنفشی ابرهای درگذر
در پروازم...با بالهای خیال
مرا اگرچه در زمین حیاتی ست
در آسمانها پروازی ست .
مرا همراه «غروب»
در نور مهتابی « شب»
در «طلوع » سحرگاهی آسمان
تا همیشه پرواز است...
مرا روحی ست پُر پرواز
که بالهایش
هرگز از پریدن باز نخواهد ماند
« اگر عاشق » باشم ...
مرا در اوجها خواهی یافت
...با عشق....با عشق.
ــــــــــ فرزانه شیدا ـــــــــــ
●پایان فرگرد بزرگداشت به قلم فرزانه شیدا اسلو /نروژ ●