کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا Farzaneh Sheida-ف.شیدا

کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا- ف.شیدا

کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا Farzaneh Sheida-ف.شیدا

کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا- ف.شیدا

● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ● فرگردخود● فرگرد پیوند ●

نه دیگر « خویش» می بینم ، دراین  وادی تنهائی 

نه تنهائی،  مرا داند ، زخود , در سوزِ رسوائی 

منم عاشق ، دراین دنیا,  « ‌نه دیگر من » ,نه دیگر « تو »

« منم», «ما » شد , زمانی که ،شدم ،«درگیر شیدائی »! 

ـــــــــــــــ فرزانه شیدا /   شنبه 7آذر 1388ــــــــــــــ 

خود را ، تا هنگاهی همراه داری که دلداده نشده ایی ، دلبسته با خویشتن خویش بیگانه است. ارد بزرگ

 مجموعه کتابهای بعد سوم آرمان نامه

 ● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ● 

  ● فرگرد خود●   

 در فرگردهای پیشین به کرات به این امر اشاره شده وباز نیز به تکرار خواهم نشست تا این برای همه ی ما جا بیافتد که « من » یعنی همه چیز درانجام همه کار . همانگونه که ارد بزرگ میفرماید خودِ وجودی آدمی بهترین منبع اراده وهمت آدمی ست که اگر دیدگاه مثبتی ازخود خویش داشته باشیم نیاز باین نیز نخواهیم داشت که برای انجام کاری تشویق شویم وبارها در نوشته های خود نیز عنوان کرده ام که ما تنها زمانی به تشویق وتائید دیگری نیازمندیم که  بخود شک داشته باشیم ودرعین حال  این را نیز باید در دید خود همواره زنده بداریم که «منّیت» و" من بودن خویش "خود را بارور کردن وبرخویش اعتقاد وایمان داشتن وبر اعتماد بنفس خود علبه ای مثبت داشتن نمی بایست با خودخواهی وخود پرستی  اشتباه شود خوادند در زمانی که در خلقت خویش بهترین خلقت را دروجود آدمی به ودیعه نهاده خود نیز خواستار این بوده است که آدمی با هستی یافتن خویش, بر وجود وهستی خویش ارج نهاده وبر ساختار وساختن ریشه وبنیان اولیه ی خود که از سوی خداوند درجسمی کوچک وساده وبی تجربه  وبی خردبه زمین وبدنیا ملحق گردیده است صّحه ای از این مطلب بگذارد که او اشرف مخلوقات خداوند است واگر جز این بود خود بشر را اشرف مخلوقات خویش خطاب نمیگرد پس  به تبعیت از خدای یکتا وراستین وهستی بخش ما ,منوشما نیز میبایست دراین مخلوقی که بقدرت او جان گرفته است تفاوتی موثر ایجاد کنیم تفاوت در نحوه ی زیستن ساده ای که تنها «زندگی کردن» بدون هدف نباشد وبر هستی خویش ,رنگی دوباره از بودن زدن, از خود ِخویش واین برای ما  آن چیزی ست که هویت واقعی وانسانی ما را چه برما چه بر دیگری روشن میسازد. 

____ « خود»  ____  

نه در خود غرقه ای بودن   

نه از خود  غافلی  گشتن   

وجود «پنیه ی  خود» را 

بباید درجهان « رشتن »    

... 

تو چون کودک بدنیایت   

زمانی ساده وخردی   

ببین اما به جسم «خود» 

چه دادی؟ چُون ثمر بردی؟  

« رضا باید شدن ازخود » 

دراین دنیای بس فانی 

به خوشنامی اگر خواهی 

بدنیا  تا ابد  مانی  

به پرواز ِ دل وروحت 

جهان را ساز دیگر باش 

به آهنگی ز پروازت  

تومرغی شاد وبرتر باش  

___فرزانه شیدا /   شنبه 7آذر 1388  ___ 

●_ *خودآختگی قابلیتی است که بسیاری ندارند . ارد بزرگ● 

 پس اشرف وجود خود نیز باشیم که در دستان ماست که چگونه زیسنتی را در زندگی دنبال کرده چگونه خواستنی را در هستی خود از خویشتن درون واز اعتقاد وباور خویش خواهان باشیم ومسلما در طول حیات هرچه بیشتر بر ماهیت هستی ودلیل بودن خویش پی میبریم بیشتر متوجه میشویم که قدرت انکار ناپذیر فکر واندیشه ی آدمی میتوانست  ومیتواند بهترین دنیا بوده واز هرچه ,هست ونیست, بهره ای وافر ومثبت برد وبر خود واطرافیان خویش اثرگذار وباارزش بود . 

*خودت را بشناس اما به آن مبال  . ارد بزرگ  _●  

______« حدیث بودن »______ 

 حدیثِ بودنِ من  , در حدیث ِبودن ِعشق,
نه قصه یِ تلخ ِ «وجود ِبی رنگ» است  !
که در«نهایتِ بودن » , همیشه میدانم 
که روح ِبودن ِ « عشق  » بسی خوش آهنگ است 
 ...
سروردهِ هستی ِمن , گر  , نخواندم امروز 
دریغ ِ صدا , درمن   , بی نهایتی , گیرد 
 من از تبِ فریاد  , نگاه ِ بی بستر 
وگر  نگویم  هیچ ,« صدا »که میمیرد !
... 
من از تب ِفریاد  , درون  خویش  میخوانم 
بدفترِ  شیدا  ,  نا نوشته , میدانم :
 من ازوجودِ بودنِ خویش , «بیش»  میخواهم 
چو   در « شب دنیا » , همیشه  حیرانم  !
...
 نه حسِ وجودِ من  , مرا بمن خوانده!
که «هستی » و«بودن» ,« بودنی» بدنیا  نیست 
که   باور ِ قلبم  « مرا , بمن »  خواند 
که  گویدم  «امروز», دوباره « فردا ی ست» 
....
 دلم  مرا گوید ز  اوج ِ شیدائی
 بخواب« دیده ِ دل» , چرا ,تو بیداری؟ 
حدیث ِذهن و وجود «لای لای» دیگری گوید :
مَخواب شیدا دل! ,  « تو  همچو دریائی ! »
....
  ببین  !  دلِ دریا همیشه بیدار است
همیشه  هشیار وُ به روز وشب  بیدار
به موج موج وجود« صدای هستی »اوست !
« به بودن ِ بیدار ,همی , کند, اصرار»  .
.... 

 مَخواب بیهدُه تو , ای جسم ِفانیِ فردا
نماز بودن تو, سجده بر  سَر ِعشق است
به عشق ِوجودی که «جان» ز خلقت دید
به عشق خدائی  که یاور  عشق  است    

____فرزانه شیدا /   شنبه 7آذر۱۳۸۸____

 حضور وجود را ثمری باید وگرنه برتن رود بسیار گلهای شکسته  در راهند ,اما به کجا , برای چه ؟! ____«بی که ,یوسف باشی»  ___ 

از بد بدتر اگر هست  

 این است ,  

اینکه باشی   درچاه نابرادری, تنها  

در زندان زلیخا  

چوب حراج خورده ی بازاربرده ها  

البته بی یوسف که باشی!  

پس بهتر است درز بگیری  

این پاره پوره  پیرهن ِ   

بی بو وخاصیت را  

که چشم  

هیچ چشم به راهی را روشن نمیکند. 

____ قیصر امین پور* _____  

حضور انسانی ما در طبیعت هستی که برای نگهداری وبهزیستی وباز سازی بهتر آن, به زمین فرستاده شده ایم از هریک ازما «پیامبری» میسازد که برای رهنمائی دنیای خویش ودیگران بسوی بهزیستی وخوب زیستنی درکمال می بایست از این وجود واز « خود » بهره گرفتخ واین رسالت عظیم خداوند ی را چون پیامبران دین درراه هدایت بشریت , هادی دنیای امروز وزمان هستی خود باشیم براستی آیا هرگز بخود اینگونهنگاه کرده ای که من پیامبری هستم در پادشاهی سرزمین خود در رسالتی عظیم که بر عهده ی من نهاده شده است .اگر همه چنین اندیشه ای را در باور خویش جا میدادیم هرگز کسی به «کم بودن ِخویش» رضا نمیشد وزندگی اگرچه در چرخش خود به کم وزیادِ هرچیزی بصورت یکسان نیازمند است ,اما ,آنکه بیش میخواهد, نه از سر اصراف ونه از سر زیاده جوئی, که از سر امید به ترقی خود ودنیا ی خود, در وجود همان انسانهائی براستی تجلی واقعی پیدا کرده است که ما آنان را نوابغ واندیشمندان وفیلسوفان و بزرگان دنیای خود میدانیم وزین سبب بر بزرگداشت هریک از هیچ دریغ نمیکنیم در صورتی که او نیز ,چون ما ,در وجود «خود» , «خود » را بوجود آورد ,بدین معنی که « خود» وجودی او « خودِ خویش » شد که رشدی مضاعف بسوی پیشرفت داشته وبر خود خویش ارجی بیش از یک انسان ساده نهاده است ونخواسته است که تنها آن را انجام دهد که ازاو میخواهند, بلکه خواسته است «آنچیزی را انجام داده باشد که «خود او میخواسته» و در دنیای درون واندیشه  یخود , خواستار « من»د ر حد بالای « من  بودن خویش» , «خوداهان بوده است ما زمانی در یک نقطه ثابت باقی خواهیم ماند که به تکرار هرروزه روزمرگی ,عادت کرده وآنچه را که در طی روز انجام میدهیم در همان 8 ساعت کار وچند ساعت خیابان ومنزل برای خود کافی ,ودرحد ی میبینیم که بگوئیم: از من دیگر بیش ازاین چیزی باقی نمانده که اکنون بخواهم پس از یک روز سخت وپرمشقت در,سرما  وگرما ,در باران وبرف ,درخوبی وبدی باز بیشتر ازاین باشم که هستم! که این نهایت ضعف آدمیست که نخواهد حتی باوجود تمامی خستگیها بیشتر از « خود ِ» وجودی خویش خواهان چیزی بالاتر از یک انسان باشد وفقط  نام « انسان بودن» بودن  خودرا خواهان باشد وبس. ما براستی در وجود ی وجسمی زندگی میکنیم که در بسیاری موارد در همین جسم انسانهائی,« نماد ِهستی »را بگونه ای بما نشان داده اند که درشگفتی مانده ایم. درصورتی که  خداوند درخلق بشر به همه به یکسان مغز وهوش واستعداد داده است وهمانگونه که گفته ام : « ما تصمیم میگیریم چه باشیم», چه را دوست داشته از چه بپرهیزیم ,با چه ,خود را سازگاری دهیم, با چه هرگز قصد سازش نداشته باشیم واین تماما از « خود » واندیشه ی درونی وفکری « خودِ » ما ریشه میگیرد. پس برای چه « خودِمن» نباید بهترین باشد ویا اگر بهترین نیز نمیتواند باشد درحد خوب , خود را به بالا کشیده از خودخویش راضی گردد ؟ میدانید که رضایت از خود یعنی رضایت از زندگی ,رضایت از دنیای اطراف, رضایت از آشنا وغریبه ودنیا وطبیعت . واین یعنی همان عشق , عشق به زندگی ,بخود, بدیگری ,به دنیا وبه هرآنچه خداوندبه ما در برکت ورحمت الهی خویش بخشیده است وبسیار آنرا نادیده انگاشته ایم و تنها به منفی گرائی هائی تن در میدهیم که نه تنها هیچ بکار ما  نمی آید بلکه مانع داشتن ات=نرژی های مثبتی میشود که برای «خودسازی خود» بدان نیازمندیم. پس بیائید از وجود خویش بیشتر بخواهیم , بیشتر توقع داشته باشیم, که این نه برای از بین بردن خود در دنیا ,از شدت خستگی ست ,که این برای شور وشوق وشعفی ست که وقتی برای زیستن خویش ,حتی بیش از 24 ساعت حتی 25 ساعت از زمان 24 ساعته را زندگی میکنیم  به رضایتی ازخود میرسیم وبه اینکه کاری را انجام داده ایم که دوست داشته ایم ,انجام دهیم . والبته باید ذکر کرد «بیدار بودن بی ثمر »را هیچ سودی نیست که همان بّه بخوابیم واز لذت خواب حداقل سودی بجوئیم ,اگر که بیداریمان برای خودمان هم بی ثمر باشد ! چه رسد بدنیا واطرافیان ما. 

در بزرگان عالم اگر دقت کرده باشیم این ساعت خواب به حداقل زمان ممکن میرسد , اما 

نتیجه ی آن برهمه ی ما آشکاراست ومیدانیم هیچ یک به بیهوده زندگی نکرده اند وثمری از این تلاش از آنها در هر حرفه ورشته وکاری برجا مانده است  

*در برف ، سپیدی پیداست . آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند .  ارد بزرگ
*برای کسب خرد ، سختی را بر خود هموار کن .  ارد بزرگ
*خود کامگان در ژرفنای وجود خویش گم می شوند . ارد بزرگ
*خود را می توان نابود ساخت ! نخست با گردن نهادن بر پیشگاه ناداوری فرمانروایان و دیگر تن دادن به رسوایی و بدنامی . ارد بزرگ ●

 پایان فرگرد ستایشگر●به قلم فرزانه شیدا   اسلو /نروژ   

* به خداوند وبه عشق وبه محبت سوگند 

نبرد جز اجلی قلب مرا زین پیوند 

توبدیوانگیم باز بخند وبه جفا 

دیده را بردیوانه ی عاشق بربند  

من نگاهم به درو دیده پر از اشک غم است 

تو مرا درغم خود اینهمه غمگین مپسند 

ـــــــ فرزانه شیدا  ـــــــــ

   ● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ ●    

 ● فرگرد پـیوند 

شنیدم که بر لحن خنیاگری

به رقص اندر آمد پری پیکری

ز دلهای شوریده پیرامنش

گرفت آتش شمع در دامنش

پراگنده خاطر شد و خشمناک

یکی گفتش از دوستداران، چه باک؟

تو را آتش ای یار دامن بسوخت

مرا خود به یک‌باره خرمن بسوخت

اگر یاری از خویشتن دم مزن

که شرک است با یار و با خویشتن

چنین دارم از پیر داننده یاد

که شوریده‌ای سر به صحرا نهاد

پدر در فراقش نخورد و نخفت

پسر را ملامت بکردند و گفت

از انگه که یارم کس خویش خواند

دگر با کسم آشنایی نماند

به حقش که تا حق جمالم نمود

دگر هرچه دیدم خیالم نمود

نشد گم که روی از خلایق بتافت

که گم کرده خویش را باز یافت

پراگند گانند زیر فلک

که هم دد توان خواندشان هم ملک

زیاد ملک چون ملک نارمند

شب و روز چون دد ز مردم رمند

قوی بازوانند و کوتاه دست

خردمند شیدا و هشیار مست

گه آسوده در گوشه‌ای خرقه دوز

گه آشفته در مجلسی خرقه سوز

نه سودای خودشان، نه پروای کس

نه در کنج توحیدشان جای کس

پریشیده عقل و پراگنده هوش

ز قول نصیحت گر آگنده گوش

به دریا نخواهد شدن بط غریق

سمندر چه داند عذاب الحریق؟

تهیدست مردان پر حوصله

بیابان نوردان بی قافله

ندارند چشم از خلایق پسند

که ایشان پسندیده حق بسند

عزیزان پوشیده از چشم خلق

نه زنار داران پوشیده دلق

پر از میوه و سایه ور چون رزند

نه چون ما سیهکار و ازرق رزند

بخود سر فرو برده همچون صدف

نه مانند دریا برآورده کف

نه مردم همین استخوانند و پوست

نه هر صورتی جان معنی در اوست

نه سلطان خریدار هر بنده‌ای است

نه در زیر هر ژنده‌ای زنده‌ای است

اگر ژاله هر قطره‌ای در شدی

چو خرمهره بازار از او پر شدی

چو غازی به خود بر نبندند پای

که محکم رود پای چوبین ز جای

حریفان خلوت سرای الست

به یک جرعه تا نفخهٔ صورمست

به تیغ از غرض بر نگیرند چنگ

که پرهیز و عشق آبگینه‌ست و سنگ 

ـــــــــــــ بوستان سعدی ـــــــــــــــ 

در نمونه های شناخته شده ی پیوند ما با ( 5 پنج) نوع از  پیوند بیش از دیگر پیوند ها اشنائی داریم

۱ _  «پیوند »مادر وفرزند  

۲_ احساس مشترک بین دوقلوها   

۳_شکل سوم« پیوند عشقی »  میان  دوفرد  

۴ـ« پیوند عشقی  واحساسی یا عاطفی.... مابین یک فرد با فرد دیگری که در جهان باقیست» 

۵ـ یک انسان با یک حیوان است  

مانیز هریک ازاین نمونه ها را مورد بررسی قرار خواهیم داد:ازنمونه اینگونه پیوندها که از نمونه ای شناخته شده آن است پیوند مادر وفرزندیست که بسیار از آن شنیده ایم و نمونه های بسیاری از یک پیوند احساسی عمیق وعاطفی که چون ریسمان یا بندی قوی مابین مادر وفرزنده برقرار است را در تجربه های زندگی خود یا دیگران, دیده ,خوانده یا شنیده ایمواین احساس عاطفی واین پیوند روحی وقلبی آنقدر عمیق  وژرف وزیباست که  گاه باعث بسیاری از پدیده های شگفت انگیزاحساسی شده است که آن را حتی نمیتوان بگونه ای منطقی معنا ویا تعبیر وتفسیر نمود وگاه دارای چنان قدرت شگفت انیزی نیز می باشد که آدمی راانگشت بدهن نشان میدهد از نمونه آن  پروگرامی بود که دراین رابطه در تلوزیون دیدم و مادری لاغر اندام وضعیف الچثه بود که فرزند بسیار کوچکش وتپل وشیطان خود که بتازگی چهار دست وپا راه میرفت درحیاط خانه با مادر روی چمنها بازی میکرد ومادر درحال  باغبانی خانه بود که همسایه  با اتومبیل جیپ بزرگ وسنگین  خود در همسایگی آنان به پارکینگ جلوی خانه خود آمده اتومبیل را پارک میکند واز انجا که در بیشتر کشورهای اروپائی دیوارهای خانه ها را گل وبوته مابین حیاطها جدا میکند ویا کاشی کاری وسنگریزه ای که در جای مرزمابین دوخانه می ریزند پس از پارک ماشین بسوی خانه میرود بی آنکه بداند ترمز دستی کشیده نشده است ودرحالی که آن جبپ  آرام آرام بسوی عقب وبطرف خیابان اصلی درحال رفتن بود ,کودک که توجه اش به اتومبیل وصدای آن جلب شده بود,در فاصله ی یک لحظه سرگرم شدن مادر چهار ودست وپا از مادر دورشده بسوی پارکینگ رفته ودرست به زیر ماشین میرود مادر بناگاه متوجه میشود وبسوی فرزند میدود اما امکان اینکه  به زیرماشین در حال حرکت رفته, کودک را بیرون بیاورد واز احساس عمیق ترس وناچاری به پشت ماشین دویده وبه تنهائی درحالی که همسایه را فریاد میزده پشت اتومبیل جیپ سنگین را  گرفته با دودست باچنان قدرت خارق العاده غیر قابل باوری جیپ رااز دوچرخ عقب بلند میکند که در حال طبیعی برای یک مرد بسیار قوی نیز بدین سرعت یا بدون گرم کردن خود اینگونه کاری ممکن نیست وهمسایه که فریاد را میشنیده بیرون می آید اما کودک بدون اینکه بداند چه خطری ازاو گذشته است از  زیر جبپ واز طرف دیگر آتن از سروصدای مادر بیرون آمده ودر کنار اتومبیل هراسان مینشیند وبه مادر خیره میشود مادر از ترس اینکه مبادا اکنون که اودستهایش بند است مجدد بچه به زیر جیپ رفته در زیر چرخها بماند همانطور ماشین را بالا نگه میدارد تا همسایه بانها رسیده ودرماشین را گشود وترمزدستی آنرا پائین کشیده وترمز دستی راقفل میکند بر این رخ داد,هیج دلیل قابل درک ومنطقی یاعلمی نمیتوان در واقعیات علمی پیدا نمود که گویای این باشد که چگونه چنین چیزی ممکن است اما در بسیاری از گفته های بزرگان دیده ام که انسان با قدرت اراده وقتی با چنین « پیوند عمیق مادر وفرزند »که سرشار از عشقی آسمانی ست بیش ازاینها نیز بوده است وحتی جالب تر اینکه بااین حادثه ای ازهیچگونه  درد در بازو های مادر یا کمردرد یا امثال این برای مادر رخ نداده است  ومتخصصین امور باینگونه حوادث غیر طبیعی , این پیشآمد وانجام اینکار را از مادری لاغر اندام وضعیف الجثه  چیزی غیر عادی نمیدانند چراکه ثابت شده است که انسان در شرایط بسیار استثنائی از قدرتهای ماورالطبیعه  ای قادر به استفاده بوده است که خود نیز نمیدانسته که دراو چنین چیزی وجود دشته است وانگیزه ی نجات از آن شرایط یا اجبار زمان  وعشق یدید وقوی مادری او را وادار باینکار کرده است که ازاین شرایط به هر شکل خواستار بیرون آمدن باشد ودر نتیجه برای او ممکن شده است که خود را آزموده وحتی به نتیجه ی جالب آن نیز که انجام کاری خارج از قدرت انسانی او بوده است ,موفق گردد و درواقع تنها لزوم واجبار وشرایط موقعیت آن لحظه باعث گردیده است که او از خود بیش از آنچه همیشه انتظار داشته طلب کند وبدین شکل موفق به انجام کاری فوق العاده یا خارق العاده یا حتی شگفت انگیز میگردد این است که بسیار از « قدرت فکر» در آدمی صحبت شده است وانگیز ه «عشق : نیز از دیگر چیزهائیست که بر قدرت « پیوند» افزوده وآنرا تا حد ی پیش برده است که برآن هیچگونه دلیلی را نمیتوان ارائه داد که علمی ویا عادی بنظر برسد.بااینکه باور کردنی نیست  تاحدی اینگونه پیشآمدها بخصوص پیوند مادر وفرزند در زندگی بسیار اتفاق می افتد که از آن فیملها وگزارشهائی نیز در رسانه های بین اللملی دنیا پخش میگردد.  

پیوند ما تنها با زندگان نیست همه ما پیوندی ابدی با نیاکان و اسطوره های سرزمین خویش داریم . *ارد بزرگ● 

فیلمهای حقیقی بسیاری نیز دراروپاودیگر نقاط دنیا نشان داده میشود که براساس حقیقت ساخته شده اند وعلمای روانشناسی نیزمیگویند بااینکه اینگونه  اتفاقات ونتیجه ی آن چیزی بسیار شگفت انگیز است.اما واقعیت عملی نیز داشته است ومیگویند که اینگونه "پیوند های عاطفی "چنان قدرتی به طرفین می بخشد که بسیاری از کارهای غیر طبیعی وبدون پاسخ وبدون منطق اما واقعی را میتوان دیده  وشاهد بود در واقع پیوند های عاطفی عمیقی چون پیوند مادر وفرزندیکی از زلال ترین وعمیق ترین پیوند هایست که بین دوفرد میتواند  وجود داشته باشد و گوئی که بند های این "پیوند ابدی" بین قلب مادر وفرزند در آسمانها ریشه داشته وبه هیچ وجه ازمیان برداشتنی نیست .من خود نیز بعنوان یک  مادر تجربه هائی داشته ام که گویای رابطه وپیوند عمیق عاطفی میان کودک ومادر است از جمله اینکه پیش آمده , کودکی درجای دیگری گریه میکند وبدل مادر میافتد که عین این مطلب زمانی برای من اتفاق افتاد که سرکار یکدفعه صدای گریه کودکم راکه از زمان کودکی بیش نبود شنیدم ونگران شدم لحظه ای بعد از مدرسه تماس گرفته گفتند لطفا بیائید دخترشما زمین خورده و ودست او آسیب دیده وبهتر است به دکتر برده شود ویادر منزل استراحت کند ومن بدنبال اورفته اورا به منزل بردم .اینگونه پیش آمد ها بسیار نیز برای دیگر مادران اتفاق افتاده است  وهمان کلمه بدل مادر می افتد را معنا میدهد که ما درایران باآن آشنائیم اما کمتر دیگر کشورها به آن به دیده  ای جدی نگاه میکنند ودر کنار آن پیوند حیوان وانسان است که باز بسیار دیده شده است که رابطه عاطفی تا بحدی بوده که گاه سگی , خوکی , پرنده ای باعث نجات صاحب خود با زبان بی زبانی بوده است وبرای نجا ت او یا از تلفن استفاده کرده  ویا به بیرون رفته  وکسی را با خود برای نجات صاحب خود به منزل آورده است و(لازم به ذکر است مه در پژوهش دیسکاوری خوک حیوانی بسیارباهوش حتی باهوشتر از سک ودیگر حیوانات شناخته شده است ) و برای مثال نمونه ای بود از زنی تنها در خانه ای بیرون از محوطه ی شهر که با خوک خود   زندگی  میکرده است وزن سکته میکند وبه زمین میافتد وخوک در مییابد  که صاحب او حال مساعدی ندارد وازخانه خارج شده خود را به راه اصلی ماشین رو میرساند ودر وسط جاده مینشیند ماشینی که از انجا رد میشود هرچه پیاده شده اورا از جاده کنار میزند کنار نمیرود وبا رگرفتن پاچه ی شلوار اومسیری را باو نشان میدهد سرانجام مرد راننده مشکوک میشود وبدنبال او راه میافتد وزن را درحال وخیمی پیدا کرده به امبولانس زنگ میزند وباین شکل از مرگ حتمی نجات پیدا میکند .این یک برنامه  حقیقی بود کهبراساس حقیقت ساخته شده بودو من در سری برنامه هائی از حقایق وشگفتی های دنیا در تلوزیون نروژ شاهد آن بودم 

 *پیوند پاک ، پیوندی ابدی است . ارد بزرگ
*پیوندمان را با یاد آوری سرشت نیکمان نیرومندتر سازیم . ارد بزرگ● 

در پیونهای عمیق عشقی عاطفی واحساسی ست که فردی شادی وغم ,خوبی ها وبدیهای واحساسات زندگی واندیشه های خود را بااو شریک شود ودراین راستا بدنبال ایده آل زدگی خود خواهد بود.میدانید که در زندگی" «ایده آل» به معنی واقعی کلمه "وجود ندارد وهمه چیز وقتی دردیدگاه کسی ایده ال جلوه میکند که لااقل نیم بیشتری از خواسته های دورنی وفکری واحساسی خود را درآن می بیند وبا آنچه دراین میان بدست آورده یا احساسی که دراین زمینه در او تولید شده خود را یکی ببیند وافکار خود را نیز همگون با آنچه هست بیابد درنتیجه این جیز یا این شخص ایده ال او وتمتامی خواسته های درونی او میشود زمانی این احساس تبدیل به عشقی پرشور میگردد وبا پیوندی نا گسستنی در قلب آدمی تبدیل به ریشه ای میگردد که دل واحساس بی آن هرگز قادر به ادامه زندگی نیست .پیوند با هرانچه که باشد آنچنان رابطه عمیقی  با قلب آدمی برقرار میکند که جدائی از آن برای شخص بسیار دردآور وغم انگیز خواهد بود وحتی تا پای جان باختن نیز میتواند  اندوه پیوندی پیش برود چراکه بند ورشته ای  پیوندهای حقیقی آنچنان است که گوئی در آسمانها این پیوند بسته شده باشد,اینگونه پیوندها ریشه در روح وقلب آدمی دارد ومختص به کسانی ست که بسیار عاطفی هستند ودر اشخاصی که دنیای آنان دنیائی خشک وبر اساس آمار و قوانین منطق وعلم دارند چنین چیزی حتی معنا نداشته واز گوش دادن به آنهم با لبخند ناباورانه ای برلب گذر کرده وزود نیز آن را فراموش میکنند ومعمولا انسانهائی خشک و جدی وسرد هستند که کمتر با معنای واقعی عشق وپیوند آشنائی دارند .آنهم در دنیائی که عشق بالاترین قدرتها را درزندگی انسان به نمایش گذاشته وبسیار از آن سخن گفته شده استزندگی کردن در دنیای دسرداینگونه افراد بحدی کسل کننده است که انسان خود را در چارچوبی از قالبهای هرمی مربع مستطیل ودینائی شاید سنگی وآهنی احساس میکند چرا که معنای پیوند دراینجا فقط امضائی برروی کاغذ بیش نبوده واگر عقد نامه ای باشد چه زن چه مرد دنیای سرد وکسل کننده ای را تنها بر مبنای قانونی ونه احساسی آن خواهند گذراند که هرچه برای همانجام میدهند تنها بر اساس وظیفه است نه از سر مهر وعشق ومعنائی والا چون پیوند.  چه اگر پیوندی باشد دل بریدن بسیار دردناک وبی آن سر کردن بسیار دهشتناک خواهد بود●  

*یک پیوند پاک ، فرو ریزی دهشتناکی ست . ارد بزرگ بریدن 

 قیصر امین پور":فوت وفن عشق: 

 پیش بیا ! پیش بیا ! پش تر

تا که بگویم غم دل بیشتر  

دوست ترت دارم از هرچه دوست 

ای تو بمن از خودمن خویشتر 

دوست  تر از آنکه بگویم چقدر 

بیشتر از بیشتر از بیشتر 

داغ ترا ازهمه دارا ترم 

درد ترا از همه درویش تر 

هیچ نریزد بجز از نام تو 

بر رگ من گر بزنی نیشتر 

فوت وفن عشق به شعرم ببخش 

تا نشود قافیه اندیش تر* 

 از قیصر ا مین پور

ازنمونه اینگونه پیوندها  در علم روانشناسی  موارد بسیاری شناخته شده وحتی هریک اسمی نیز بخود دارد  

میان آدمی با مورد پیوندی او از جمله موارد شناخته شده ایست که گونه های متفاوتی از آن ذکرونوشته شده است. 

   ازموارد دیگر تله پاتی ست که نمونه ی آنرا  از ویکیپدیای نروز برایتان آورده وترجمه میکنم تا رابطه پیوند ذهنی وروحی را بهتر توضیح داده باشم 

 (= Telepati =تله پاتی *) 

Telepati, også kalt tankeoverføring og tankelesning, er det å få vite om en annen persons tanker og følelser uten å bruke kjente sanser, det vil si oppnå direkte mental kontakt med en annen person uten at man meddeler seg ved hjelp av språk, koder, tegn eller andre fysiske signalformer.

Studier av telepati er en viktig del av parapsykologien, et fag der en bedriver systematisk forskningovernaturlige fenomener, særlig ekstrasensorisk persepsjon. Gjennom årene er det blitt utført flere vitenskapelige eksperimenter uten at man har klart å påvise at telepati virkelig eksisterer. Positive resultater har senere vist seg å bero på metodefeil, eller de har ikke latt seg repetere av uavhengige forskere. Dette gjør at studier av telepati generelt betraktes som en pseudovitenskap. Telepati er imidlertid beskrevet i mange religiøse tekster, og innen skjønnlitteraturen, først og fremst innen science fiction og fantasy.

Telepati som underholdningstriks kalles vanligvis tankelesning og foregår ved at en tryllekunstner skal gjette hva en tilfeldig person blant publikum har tenkt. Ofte får tankeleseren hjelp av et medium som er hans eller hennes assistent og som skal formidle tankene fra publikummeren. Slike tryllekunstnere kan benytte et skjult kodespråk mellom tankeleser og medium, avtalt spill med en tilsynelatende tilfeldig tilskuer, god kjenneskap til å se og tolke små, psykologiske reaksjoner og manipulering av offerets underbevissthet gjennom avledninger og antydninger. Ikke sjelden bruker en også fingerferdighet, for eksempel for å bytte ut lapper der en på forhånd skal ha skrevet svaret. Underholdning med tankelesing, hypnose og andre «paranormale» fenomener  kan omtales som mentalisme.

کلیک کنید(ترجمه: اینجا را نیزببین=*Se også [rediger]

سایت ویگی پدیا: 

 http://no.wikipedia.org/wiki/Telepati

" ترجمه فارسی /نروژی": 

Telepati, også kalt tankeoverføring og tankelesning, er det å få vite om en annen persons tanker og følelser uten å bruke kjente sanser, det vil si oppnå direkte mental kontakt med en annen person uten at man meddeler seg ved hjelp av språk, koder, tegn eller andre fysiske signalformer.

Studier av telepati er en viktig del av parapsykologien, et fag der en bedriver systematisk forskningovernaturlige fenomener, særlig ekstrasensorisk persepsjon. Gjennom årene er det blitt utført flere vitenskapelige eksperimenter uten at man har klart å påvise at telepati virkelig eksisterer 

««تله پاتی »= که انرا انتقال فکری  وخواندن فکر یکدیگر نیز بین دوفردمیخوانند 

   ودرمورد  کسانی ست که قادر باشند  کر واندیشه شخصی دیگر را خوانده وافکارذهن اورا دریافته واحساسات اورا درک کند بدون اینکه از احساس های شناخته شده موجود در بدن آدمی استفاده کرده باشد,درواقع و از احساس حس ششم  خود ویا احساسات ناشناخته  ومرموز وناشناسی برای این کار بهره میجوید که هنوز مبنای دقیق وواقعی آن بر کسی روشن وآشکار نیست واین یک ارتباط کاملا مستقیم  میان ذهن با ذهن است وبدین شکل است که انسان فکر واحساس شخص را بدون نیاز به صحبت کردن یا تبادل فکری یا حتی اشاره وعلامتی و بدون هرنوع حالت فیزیکی دریابدو از آن آگاه وباخبر شود بدون گرفتن حتی سیگنال یا اشاره یا مواردی  مانند این درطی سالهای گذشته نیز اطلاعات علمی  بسیاری دراین زمینه نیز بدست آمده است .« تله پاتی » یکی از بخشهای مهم تدریس وآموزش دانشجویان در علم  روانشناسی می باشد.رشته ای که با تحقیقات  سیتماتیک( یعنی با یک سیستم مخصوصیا بطوری سیتم وار ومتداوم), از دنیای ماورالطبیعه وناشناخته  وغیر طبیعی وبخصوص از احساسات ششم واحساسهای ناشناخته  موجود در آن, دراین رشته اموزش وآگاهی داده میشود

eksperimenter uten at man har klart å påvise at telepati virkelig eksisterer. Positive resultater har senere vist seg å bero på metodefeil, eller de har ikke latt seg repetere av uavhengige forskere. Dette gjør at studier av telepati generelt betraktes som en pseudovitenskap. Telepati er imidlertid beskrevet i mange religiøse tekster, og innen skjønnlitteraturen, først og fremst innen science fiction og fantasy.

 تحقیقاتی که بر اساس آن صورت گرفته اشت , نشان داده است که اینگونه تجربیات از طریق اشخاص به شکلی ست  ایشان قادر به این نیستند که آنرا به وضوح ثابت کنند و هنوز علم روانشناسی وبا تحقیق پژوهشگران این علم قادر این نبوده اند که حقایق تله پاتی را بصورت عملمی افشا کرده وبه پژوهش بیشتری دراین باب ادامه میدهند و تحقیق دراین امر همچنان ادامه دارد اما نتیجه های  مثبتی نیز نشان داده است که متد  وروشهای شناخت دراین تحقیقات ,اشتباه بوده است ویا اینکه, اینگونه افراد اجازه نداده اند که از طریق محققین وپژوهشگران غیر وابسته  مجددا   وبصورت تکراری, دوباره اینگونه  تحقیقات بروی آنان  صورت بگیرد . در نتیجه تحقیقات درمورد تله پاتی بصورت مداوم به شکل تحقیقاتی صورت گرفته است که مداوم در میان آن وقفه هائی ایجاد گردیده وبشکل مرتب برای رسیدن به نتیجه گیری نهای هرگز کامل نبوده  یا به اتمام نرسیده است 

"تله پاتی "از سوی بسیاری از دین های مختلف به شکل خود تعریف شده ای به مناسبت همان دین ,نوشته  یا تفسیر شده است  وگاه همراه با ادبیات وشعر نیز به تفسیر آن پرداخته انداما بیشترو دردرجه اول, بیش از هرچیزی انرا درشکل " وحشت آور و تخیلی" به تعریف نشسته اند.  

Telepati som underholdningstriks kalles vanligvis tankelesning og foregår ved at en tryllekunstner skal gjette hva en tilfeldig person blant publikum har tenkt. Ofte får tankeleseren hjelp av et medium som er hans eller hennes assistent og som skal formidle tankene fra publikummeren.. 

حتی «تله پاتی» به شکل یک نوع "جادو وشعبده بازی "نیز بکار گرفته ویا تعریف شده است و خواندن افکار از طرف  شخصی جادوگر یا شعبده باز یا فالگیر درمیان تماشاچیانی نیز صورت گرفته است که افکار آنان را خوانده وبرای ایشان بازگو میکردند. ومعمولا هم اینگونه افراد که به خواندن افکار دیگران می پرداخته انداز طریق واسطه یا  رابطی که بااین زن و آن مرد مورد نظر درارتباط بوده اند ,اطلاعات لازمه درمورد آن شخص  راازاو دریافت کرده  ومجدد برای همان او بازگو میکردند وباعث شگفتی آن شخص وتماشاگران میشدند و  به زبان ساده نوعی کلاهبرداری وحقه بازی درکار این افراد بوده است و بواقع از قدرت واقعی « تله پاتی» استفاده نمی شد. 

 Slike tryllekunstnere kan benytte et skjult kodespråk mellom tankeleser og medium, avtalt spill med en tilsynelatende tilfeldig tilskuer, god kjenneskap til å se og tolke små, psykologiske reaksjoner og manipulering av offerets underbevissthet gjennom avledninger og antydninger. Ikke sjelden bruker en også fingerferdighet, for eksempel for å bytte ut lapper der en på forhånd skal ha skrevet svaret. Underholdning med tankelesing, hypnose og andre  

 «paranormale»  fenomener  kan omtales som mentalisme 

 درواقع اینگونه رفتارهای جادوگرانه وبقولی پیشگویی کردنها از طریف سیگنالها ونشانه ی نادیدنی از طریق همگان دیده نمیشد ما بین شخص پیشگو و شخص واسطه ورابط میان او ,وفرد سوم که افکارش خواده میشد صورت میگرفت وگاه از چیرهای اتفاقی بجا یا نزدیک با روحیه شخص  وهمچینین از روانشناسی در سطح ساده ای  نیز دراین میانه استفاده میشد وبه شکل موذیانه وهنرمندانه وتردستی های فکری به مغلطه ی فکری تماشاچی وشخص مورد نظر استفاده نیشد که بیشتر به حقیقت نزدیک بوده وبهتر بتواند در باور دیگران جا بگیرد که این خواندن فکر از سوی پیشگو ویا جادوگر یا شعبده باز  حقیقی بنظر بیاید وبندرت پیش می آمد که در اینگونه پیشگوئی هابین پیشگوو وشخص پشت صحنه ی اوکه بااو" همکاری" داشته , کاغذ کوچکی رد وبدل شودکه در آن اطلاعات لازمه درمورد فرد به پیشگو داده شود وگاه از شکلهای مختلف روانشناسی چون هیپنوتیزم نیز دراینگونه نمایشها استفاده گردیده  است وشخص پیشگو تا حدی با علم روانشناسی نیز آشنا بوده است و از مِتُد وروشهائی چون چگونگی " روح وروان وحالات فردی شخص "درحد روانشناختی ساده ای اورا میشناخته وبا این روش قادر به خواندن فکر وحتی شناخت محدودی از روان او وبازگوئی بخشی و نمونه هائی از شخصیت آن فرد هم او ودیگران را فریب داده وشخص مورد نظر را نیز باین باور برساند که فکر او را بدرستی میتواند بخواند وبه واقع به شکل نوعی کلاهبرداری ازاین علم استفاده شده است .«پایان ترجمه متن ویکی پدیا » 

تله پاتی " و قدرت آن امروزه بخوبی شناخته شده است در دنیای طب وروانشناسی ودر وابستگی فکری دو شخص ممکن است این علم تا بدانجا پیش رود که حتی درد یکدیگر رادر فاصله ای دور حتی یکی دریک شهر ودیگری در شهر یا کشوری دیگر احساس کند واین قدرت انتقال بخاطر نزدیگی بسیار عمیق آن دو فرد است که نمونه های آن تا در بسیاری از مقالات روانشناسی وکتب روانشناسی بررسی و تحقیق شده و ثابت گردیده است که بااینکه احساسی ناشناخته وماورالطبیعه وناشناسی ست که نمیتوان آنرا توضیح داده وبه نوعی از احساسات بشری وابسته نمود وانرا نیز جز احساسات دیدنی وقابل درک بشر به حساب آورداما چیزیست که وجود دارد وعلم نیز با اینکه نمیتواند بدرستی آنرا تعریف نماید آنرابعنوان یک پدیده  واقعی وحقیقی در انسان پذیرفته است وهیچ چیزی نمیتواند عامل چنین "احساس ژرفی" در انسان یا بین دوفرد باشد مگر "پیوند عمیقی" که به یاری از آن این دوشخص میتوانند کاملا از روحیه هم خبر داشته باشند دوقلوها دیگر نمونه های پیوند احساسی در همه شکل پیوند هستند بطوری که احساس درد بر یکی آنقدر در افراد,دوقلو دوم واضح به ثبت میرسد وچنان احساس میگردد  که دوقلوها کاملا میدانند اگرآن دیگری اشک میریزد حتی چرا گریه میکند واگر دردی دارد در کدامین قسمت بدن است واگر فکری دارد وتصمیمی آن فکر ونقشه چیست وعین همین موضوع در زندگی افراد عادی با پیوندی عمیق نیز واقعیت دارد که من خود نمونه هائی را در زندگی شخصی خود تجربه کرده ام که ازگفتن یکایک این تجارب جهت آنکه متن طویل وخسته  کننده نشود صرفنظر میکنم از نمونه حالات احساسی پیوند را در این" شعر حافظ "میتوانیم بخوبی تصویر سازی کینم: 

 بعد ازاین دست منو دامن آن سرو بلند
که ببالای چمن از بُن وبیخم برکند 

حاجت مطرب ومّی نیست تو برقع بگشا 

که برقص آوردم آتش رویت چو سپند 

هیچ روئی نشود آئینه ی حجله ی بخت 

مگر آن روی که مالند در آن سُم سمند 

گفتم اسرار غمن, هرچه بّود گو میباش 

صبر ازاین بیش ندارم پکنم تا کی وچند؟
:َکُش آن اهوری مشکین مرا ای صیاد 

شرم از آن چشم سیه دارو مَبندش به کَمند 

من خاکی که ازاین در نتوانم برخاست 

از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند 

با زمستان دل ای آهوی مشگین «حافط» 

زآنکه دیوانه همان بّه  که بّود اندر پند 

_____ حافظ شیرازی _____

 از دیگر گونه های آن پیوندهای عاطفی عمیق بین افرادی که ازهم دور شده   ولی همچنان ذهن وفکر واحساس فرد با آن شخص همراه است وهرچه براو میگذرد  هم بمانند الهامی بدل شخص می افتد هم حتی دردها وناراحتیها واتفاقات  رخ داده بر او به مانند وحی خبر داده میشود من خود نیز اینگونه پیدیدههائی را تجربه کردم .درهر شکل پیوند چیزی بسیار عمیق وحتی ماوالطبیعه ایست که آدمی را انگونه بخود وابسته نگاه میدارد که فقدان وجود این پیوند دردناکترین غم روحی وقلبی انسانی گشته وذهن ودل را بگونه ای دردناک  آزار میدهد ,درعین حال که این احساسی بسیارقدرتمند باارزش ونافذ  ودوست داشتنی ست  واما این  پیوند وعشق است که با وجود دوری هاوجدائی ها باز  قلبی را به قلبی بندمیزند وایشان را از حال هم باخبر میسازد ویا حتی دردی میشود که باعث دق کردن ومرگ از غصه یکی ازایندو میشود. وگاه این شکل ازجدائی همانند مرگی ست که حتی اگر در واقع امر, به مرگ منتهی نشود ,باعث مرگ روحی ودرونی شخص میشود وبه هیچ عنوان راه حلی براین درد یافت نمیشود تا التیام درد واندوه آن دل وآن شخص گردد مگر انسان بطور کامل ریشه های خود را باهمه آنچه گذشت قطع نموده وسعی نماید هرگونه چیزی را که یاد آوری  این پیوند رادر پی دارد  بطور کامل ازخود دور کندوحتی اگر لازم باشد محیط ومکانی را که در آن زندگی میکند یا درانجا خاطرات او را حفط میکند ترک کرده  ودرجای دیگری سکنی گزیند که درهرقدم وهرنگاه وهرلحظه با دیدن ویاداوری خاطرات او و آثار او ویا چیزهائی چون هدایا یا مثلا لباسها ویا هرچه که بنوعی مربوط باو میشود  راازخود دور کند. در باب مرگ یکی از دوشخص که کسی ازایندو بدلایلی فوت میکندچنانچه  که پیوندعمیقی درمیان آنان وجود داشته ,معمولا دیگران همین روش را بکار برده وتمام خاطارتی را که ازاو میتواند باعث شخص عزادار باشد ازاو دور میکنند  ولوازم وخاطرات شخصی آن فرد را  از نگاه کسی که داغدار اوست دور کرده وسعی میکنند تا او رابدین شکل التیام خاطری دهند وحتی تا تغییر محل زندگی نیز پیشروی میکنند که اشیای آن شخص  و پس ازجمع آوری لوزام او نیز جای خالی آنها واتاقهاومکانها ومحلی را که بگونه ای باعث یادآوی خاطره فرد از دنیا رفته رالااقل تغییر دهند تا کمتر اندوه ویاد ازدنیا رفته ای در جلوی چشم شخص  داغدارباقی مانده  باشد, واین روشی است که روانشناسان برآن اعتقاد داشته ومعتقدند تنها راه کمتر کردن درداو انجام دادن همین گونه کارهاست و بدین شکل برای کسی که شوهر , همسر یا فرزند خود رااز دست داده  رفت وآمد درخانه ومحل زندگی ,ساده ترشده  وآرام گرفتن  وتسکین او ازاین درد واندوه به سرعت بیشتری انجام میگیرد.
اما در باب عشق نیز در دل عاشقی که پیوندی ناگسستنی با کس دارد  آنقدر این خاطرات عمیق هستند که عاشق قادر به قبول ازدست دادن اینگونه خاطره ها واشیا متعلق باو نیست ,درصورتی که تنها راه برای رهائی محبوبی که دیگر متعلق به او نیست ویا برای همیشه ازاو جدا شده است همین است تاکه از چنین دردی  باجدائی کامل ومطلق از همه ی خاطره ها , خود را التیام داده وتسکین پیدا کرده وزندگی خود را مجدد از سرگرفته وادامه دهد زیرا چه به مرگ باشد چه جدائی نشسیتن بر مزار کسی با یادها وخاطره ها یا خلوت کردن بادرد عشقی در همه ی عمر , عمری که یکبار نیز یبیشتر نخواهد بود جز شکست دائمی برای شخص وافسردکی مدام چیز دیگری را در پی نخواهد داشت , هرچند که گاهی پیوند های بسیار عمیق با اینکار نیز قطع نمی گردد و پس از سالها همچنان دل شخص بیاد اوست ودردرون از حال وروز عشق خود نیزهمواره با خبر است حتی اگر او را نبیند وهمین باعث میگردد که هرگونه تلاش برای فراموشی بی ثمر گردد.

______  می بازمت  */ آبی عشق من * ____ 

می بازمت به هیـچ , آری به هیـچ وهیـچ  

آنگه که قلب من سرشار عاشـقی ست  

میگریمـت به درد, آری به اشــک ِسوز 

آنگـه که روح من , آبـی تر از تو بود   

...

 در قطره ها ببین , این قطره های اشک 

صادقترین سکوت ، در حرف قطره بود 

میخواندمت به عشق , آنگه که راه تو  

همراه من نبود    

...

...آگـه نشـــد دلــم ,  بار دگر ز غـم   

تکرار قصه بود ,این دم دوباره هـم    

آری بپــای دل , میســوزم وســکوت    

بُغضی دوباره داشت , در خلوت وجود  

.... 

آخـر چه گویـمت ؟؟! میترسـم از نگاه 

شاید که چشم من , خواند ترا به آه   

میترسم از کلام , از واژه های درد   

ترسم بســـوزدت , ترسم بســوزیم 

...   

غمـگین تر از دلـم , امشب کسی نبود   

آری دوباره عشق , ( من را زمن ربود)  

گفتی که راز توست , این عشق آتشین   

آه ای خدا ... خدااا , اشک مرا ببــین 

....   

....کردم گنه . مگر , در شور عاشقی  

جز راز عاشقی , چیزی زمن نبود 

در آشیان شعر , در  کُنج  خلوتم    

آغوش شعر من , شد تکیه گاه من 

....   

با من کسی نبود , جز واژه  و قلم    

خلوت چه خلوتی , سرشار درد وغم
 
اما  به  خــلوتم , گه دل نفــس کشـید

گه شور گریه ها , نقشی دگر کشـید

 ...

شــد حامی دلم , هر واژه در سکوت 

 میراث من ز دهر , جز خلوتی نبود 

... اُنسـی شـبانه بود , در کنج خــلوت  

از چه زدی ,چرا ؟ ,این خــلوت بهم؟   

... 

می بازمــت کنون , درمانده , بیــقرار  

میـــمیرم از درون , در عین انــتظار   

میســـوزم از درون , اما به آشکار  

روحم هــلاک غم ,در آتش وشرار 

...  

اشــکم بپـــای تو , آری برو ... برو    

بی یک نگه به پشت , در راه خود برو ! 

...
 
میگریمت کنون , درمرزی از جنون   

میخواهمت ز دل ,در چشم پر ز خون   

میگویــمت ترا , در اوج عاشـقی   

:"آبی عشـــق من" َ پـــرواز من توئی  

... 

اما قفس مرا در بست وساده گفت  

از خلوت قفـــس , جائی دگر مرو  

اینجا حریم توست ,تنهائی و قلم   

شعرت بخوان به عشق, دنیا بهم مزن 

...  

شــکم بپــای تو ,آری برو ... برو    

اینک که با خلوص دل , دل داده ام بتو 

● فرزانه شیداـ  ۲۶دیماه 1385  ____ 

پیوند از پس تنهایی رخ می دهد ، ارزش می یابد و توان را چندین برابر می کند ، پس باید هر پیوند پاکی را شاد باش گفت . ارد بزرگ
پیوند پاک ، پیوندی ابدی است . ارد بزرگ
کسی که می ماند و نمی پرد به یک راز بزرگ آگاه گشته و آن فلسفه پرواز است. ارد بزرگ
بریدن یک پیوند پاک ، فرو ریزی دهشتناکی ست . ارد بزرگ
پیوندمان را با یاد آوری سرشت نیکمان نیرومندتر سازیم . ارد بزرگ
 
پیوند ما تنها با زندگان نیست همه ما پیوندی ابدی با نیاکان و اسطوره های سرزمین خویش داریم . ارد بزرگ 

 

پایان فرگرد پیوند   

__●__به قلم : فرزانه شیدا __●__ 

 اسلو - نروژ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد