آنکس که زمین وچرخ وافلاک نهاد
بس داغ که او بردل غمناک نهاد
بسیار لب چو لعل وزلفین چو مشک
در طبل زمین وُ* حُقّه ی خاک نهاد * خیام
(* حُقّه-*جعبه ی کوچک*)
● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
●فرگرد فریاد●
بیدادگری شیوه ی دیرینه ی توست
ای خاک! اگر سینه ی تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه ی توست *خیام
____ *خیام ____
یا که باغم جدائی ، دلی آشنا نمی شد
...
کاشکی که دلای عاشق ، غم دوری رو نمی دید
از کسی که عاشقش بود، اینجوری جدا نمی شد
...
توی بازیهای تقدیر ، دل به نومیدی نمی داد
توی دنیا تک وتنها ، اینجوری رها نمی شد
...
کاشکی مرحمی میساختن ، واسه دلهای شکسته
تا دیگه قلب یه عاشق ،اینجوری فنا نمی شد
...
اگه قلبی تو ی دنیا ، طاقت جدا شدن داشت
که دیگه دلای عاشق اینجوری دریا نمیشد!
...
اگه عاشقی دلی رو اینطوری فنا نمی کرد
(دل عاشق رو شکستن)*" رسم این دنیا"* نمی شد!
...
اگه دنیا هم به قلبم غم دوریت رو نمیداد
واسه دل قصه ی بودن, پوچ وبی معنا نمیشد!
...
کاشکی میشد که دوباره دلی برگرده به دیروز
تا امید باتو بودن واسه من " رویا "نمی شد !
___ فرزانه شیدا ___
دراین میان تصور کنید که زندگی با تمامی مشکلاتی که همگان به شکل وگونه ی خود با آن دست وپنجه نرم میکنند وگاه پیروزه شده گاه شکست میخورند برای ساختن باآن شکست ویا ادامه دادن آن پیروزی چه چیزی را در نظر میگیرند که روزگار خود را رو به تباهی وکسالت وحتی درد فریاد نرسانند
شوق پرواز مجازی , بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را, روز وشب تکرار کردن
خاطرات بایگانی, زندگی های اداری
آفتاب زرد وغمگین,پله های رو به پائین
سقفهای سرد وسنگین ,آسمانها ی اجاری
با نگاهی سرشکسته,چشمهای پینه بسته
خسته از درهای بسته ؛ خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده, میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده , گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی, پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی , نیمکت های خماری
رونوشت روزها را, روی هم سنجاق کردم
شنبه های بی پناهی , جمعه های بیقراری
عاقبت پرونده ام را, با غبار ارزوها
خاک خواهم بست روزی , باد خواهد برد , باری
روی میز خالی من, صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها, نامی ازما یادگاری
قیصر امین پور
__________________
رنج روزمرگی زندگی بی هیجان امروزی عصری که فریاد در آن سرخورده میگردد سکوت دائمی رنج ماندنی سخن بی اثر دنیا بی ثمر اگر همه اینها به فریادی سرانجتام نگیرد آدمی میمیرد در رنجی وفریادی سر نداده که میبایست سر داده شود وطغیان دائم اندوه را آرامی بخشد در صدای فریاد:
___________________
تمام زندگی من
یه قصه وترانه بود
قصه ی تنهائی من
خودش یه جور فسانه بود
وقتی انسان در سکوت به نظاره روزگار نشسته است وبدنبال هم ودرد و اندوهاو بر هم افزوده میگردد وحس ناحقی ویا نامرادی درون اورا انباشته میکند کم کم سکوت وصبر بی رنگ گشته وقلب آدمی سرشار از خشم وظغیانی میشود که جز به فریادی رسا آرام نمیگیردو فریادی که از سر عصیانی باشد همواره بدنبال خشم خاموشی ست که مدتها در سینه بر جا مانده است وآنگاه که این فریاد سرداده شود در بی شک بر آن به سادگی آرامی نخواهد بود مگر نقش این فریاد در جوابی وپاسخی اثر خود را بگذارد.
●استخوان بندی فریاد ، پاسخی ست به هزاران ستم بی صدا . ارد بزرگ ●
بدین معنی که فریاد نیز بدنبال هدفی ست ونهایتی را بر علل خود میجوید فریاد سر داده میشود تا به نتیجه ای برسد انسان اگرچه گاه تنها به بیرون ریختن این خشم به فریادی ارام میگیرد اما این تنها در وقتی است که این هیجان روحی ریشه ای عمیق ودرد آور نداشته باشد وبر اثر خشم یا حسی طاقت فرسا در لحظه نباشد در صورتی که فریاد دادخواهی تا به سرانجام نرسد آرام نمیگیرد
●*_فریاد سیمای آغازین هر شورش و رستاخیزیست ، پژواک آن آینده را می سازد . ارد بزرگ ●
_____ فریاد را بخاطر بسپار ..._____
؛هستی ونیستی ؛ می میرد!!!
آندم که ؛ آه ؛را ه ِنفس میبندد
وآندم که عشق وانسانیت میمیرد
در دستهای ظلم!!!
فریاد را بخاطر بسپار ...سکوت مردنی ست!!!
●شعر از: فرزانه شیدا دوشنبه بیستم اسفند ۱۳۸۶●
در پس این فریاد گوشهائی نیز هست که شنونده این طغیان این عصیان واین خشم باشد وآنکس
کهپاسخگوئی بر عدل باشد کسی ست که در پاکی عمل نیز شناخته شده است واز میان انسانها بسیارند آنان که فریاد رس باشند هرچند دنیا دلها را روبه سختی برده است اما فریاد رس میداند هیچ فریاد درد وغم وعصیانی بی سبب نیست مگر که ناحقی وظلم وستمی صورت گرفته باشد وانسانی بیهوده فریاد نمیکند مگر خشم او بر دل او سنگینی کرده باشد وبداند حقّی ازاو گرفته شده عدالتی پایمال گشته ونامردمی ونامرادی هائی را در پی داشته است
● *_فریادهای دردناک و ستمدیده ، شمشیرهایست که هر آن به گونه ایی انتقام می گیرند . ارد بزرگ ●
___ دلم فریاد میخواهد ____
ازاینروست که فریاد نیز نوعی حق طلبی ست ودرپی عدالت وبی شک دررستاخیزی در پی خود خواهد داشت که این فریاد چو سرداده شود درهرکجا به هر عنوانی باشد در خانه ای یا محلی یا اجتماعی یا کشوری ودنیائی در پی خود انعکاس صدای خود را برتمامی آنانی دارد که پیرامون این صدای خشم واندوه وحق طلبی وجود دارد وقتی که کوه انعکاس فریاد ترا جواب میدهد بی شک فریاد تو نیزدر زمانی دیگر جائی دیگر پژواک وبازگشتی خواهد داشت شنیده خواهد شد وجواب خواهد گرفت.
●*_خاموشی بیشه نبرد ، فریادها در سینه دارد . ارد بزرگ
*_فریاد سیمای آغازین هر شورش و رستاخیزیست ، پژواک آن آینده را می سازد . ارد بزرگ
*_استخوان بندی فریاد ، پاسخی ست به هزاران ستم بی صدا . ارد بزرگ
*_فریادهای دردناک و ستمدیده ، شمشیرهایست که هر آن به گونه ایی انتقام می گیرند . ارد بزرگ
*_فریادرس پاکزاد است ، او گوشش پیشتر تیز شده و آماده کمک رسانی ست . ارد بزرگ ●
پایان فرگرد فریاد● به قلم فرزانه شیدا ●اُسلو /نروژ