* برو کار میکُن, مگو چیست کار
که سرمایه ی جاودانی ست , کار*
● بعُد سوم آرمان نامه ارد بزرگ●
● فرگرد کار●
ز ویرانهٔ عارفی ژنده پوش
یکی را نباح سگ آمد به گوش
به دل گفت کوی سگ این جا چراست؟
درآمد که درویش صالح کجاست؟
نشان سگ از پیش و از پس ندید
بجز عارف آن جا دگر کس ندید
خجل بازگردیدن آغاز کرد
که شرم آمدش بحث آن راز کرد
شنید از درون عارف آواز پای
هلا گفت بر در چه پایی؟ درآی
نپنداری ای دیدهٔ روشنم
کز ایدر سگ آواز کرد، این منم
چو دیدم که بیچارگی میخرد
نهادم ز سر کبر و رای و خرد
چو سگ بر درش بانگ کردم بسی
که مسکین تر از سگ ندیدم کسی
چو خواهی که در قدر والا رسی
ز شیب تواضع به بالا رسی
در این حضرت آنان گرفتند صدر
که خود را فروتر نهادند قدر
چو سیل اندر آمد به هول و نهیب
فتاد از بلندی به سر در نشیب
چو شبنم بیفتاد مسکین و خرد
به مهر آسمانش به عیوق برد
در دنیائی که رهروزهزندگی سختت تر ومشکل تر میگردد وانسان با هزاران شکل جدید از نمونه ای پیشرفت روبرومیشود که آشنائی با هریک زمان خود را تقاضا میکند وبا کمبود وقت وزمانی که دنیای ماشینی بر انسانها تحمیل میکند ماهرگز نمیتوانیم انسان بیکاره ای باقی بمانیم وتوقع داشته باشیم دنیا برای ما بخوبی چرخیده وبکام ما باشد درنتیجه همگان برای زندگی بهتر موظفیم درقبال خود وخانواده ی خویش که در کار وحرفه ودانش وشغلی خود را پیشرفت داده وبنوعی جزئی از چرخه ی زندگی باشیم بخصوص که دراین زمان کار یکنفر در خانه وخانواده جوابگوی نیازهای زندگی یک خانواده نیست وبسیاری از خانواده های جوان نسل کنونی زن ومرد درعرصضه کار وتلاش همپا وپایاپای به خدمت به خانواده وجامعه مشغولند ودنیای فعلی نیز ایجاب میکند که همواره در این دانش روزانه باشیم که ما نیز می بایست با دنیا خود را رشد و پیشرفت داده وبنوعی با آنان بسازیم که تلخخی زندگانی ما نشود واز زندگی خود بهره ای مثبت ودرست برده وزندگانی افراد وا=بسته بخود را نیز در رفاهی حتی متوسط نگاه داریم بسیار اتفاق میافتد که در روزگار فعلی میبینیم رشد اینترنت باعث گردیده بسیاری از افراد مسن که آشنائی با دنیای کامپیوتر واینترنت راندارند با مشکلاتی مواجه شوند این مشکل برای اروپا کمتر اتفاق میافتد که شخصی با کامیپوتر به هیچ وجه آشنائی نداشته باشد مگر اینکه درتمام طول زندگی یا مردی باشد که هرگز کار نکرده باشد وبا تحصیلات متوسطه ای به کاری ساده مشغول باشد که اونیز باز بگونه ای محتاج این استن که از دیگران کمک بگیرد یا خانم خانه داری باشد که بندرت اتفاق میافتد حتی یک خانم خاندار تحصیلی نکرده باشد ودرحد نیاز با آشنائی با کامیپوتر را نداشته باشد واتگرهم چنین باشد موقعیتهای زندگی دراروپا که تقریبا 99% درصد کاراهای بیرون ازخانه بدون نیاز به مراجعه به مبدائی چون بانک واداره کار وغیره با کامیپوتر انجام میشود وچنانچه کسی نیاز به یادگیری درحد سطحی نیز داشته باشد اداره کار بصورت رایگان وحتی با پرداخت حقوقی بایشان برای انان در کلاس مورد نظر کامیپوتر جایگاهی تعینن میکند چراکه بااینکار شخص میتواند خود امور داخلی زندگی خود را که مربوط به استفاده از کامیپوتر باشد بدون نیاز بدیگران وایجاد مزاحمت برای اداره کار یا مردم کارمند انجام دهد وتنها عده ی معدودی از انسانها در خارج از شکر هستند که معمولا از جمله خارجیان مهاجری هستند که از کشورهای جهان سوم چون پاکستان وافغانستان وعراق ...به اروپا وارد شده اند وهمسران همچنان درخانه بسر می برند ومردان وزنان پیر درمیان انان نه قادر به یادگیری زبان هستند نه یادگیری کامیپوتر وغیره که هربار با دنیای بیرون کاری داشته باشند دولت مجبور است یک مترجم را با آنان راهی نماید ن=تا مشکلات ایشانرا برطرف نماید دوهمین مخارج وهزینه های اضافه ای را بر گردن دتولت میگذارد که راضی نباشد از چنین کشورهائی افراد ناآزموده ویا مسن یامریض را به جمع شهروندان خود اضافه کند چراکه هیچکس نیاز به دردسر ندارد بهرشکل حتی در داخل ایران نیز درزمانی که خود من شاغل بودم زمانی که در تمامی اگهی های کار رسم شد که بنویسند: مراجعین ومتقاضیان می بایست اشنائی با تایپ برقی یا اشنائی با کامپیوترداشته باشند که درحدود 20/25 سال پیش بود بسیاری ازدوستان خودم با پیدا کردن کار مشکل پیدا کردند وباوجود اینکه در سمت کاری خود انسانهای مجربی نیز بودند مدتی را به بیکاری سرکردند تا با رفتن به اموزشگاهای کامپیوتر وغیره هبتوانند این مشکل را حل کنند ومجدد کاری بیابند حال امروز که زندگی با اینترنت وآشنائی با آن نیز یکی از موارد لازم زندگی محسوب میشود ودر بسیاری از ساده ترین کارها نیز انسان نیازمند است آشنائی سطحی با کامیپوتر داشته باشد پیدتکردن کار درجائی که خود کار با مشکل مواجه است درد دومی ایجاد کرده است چرا که چون همان روزکگار امروزه نیز هستند کسانی که نیاز مالی روزانه وهمچنین نداشتن موقعیت مالی یا سنی مناسب, ایشان رااز رفتن به کلاسهای متعدد باز میدارد وهمگی اینان بدون خواست قلبی محتاج افراد جوانتر خانواده میشوندَ چراکه درامر کار بانکی وبسیاری دیگر از کارهای همانند این که بتدریج رو به پیشرفتهای کامپیوتری میرود نیازمند یاری هستند ونمیتوان توقع داشت زن 50 وچند ساله ببالا ومرد 60 ساله ای تازه برود وکامیپوتر بیاموزد که البته یادگیری برای انسان درهمه سنی مقدور است اما زندگی پرازفشار وسخت معمولا برای سنین بالا وافراد مسن وپیر این حوصله وتحمل را برجا نگذاشته است که قادر باشند مجدد شاگرد کلاسی باشند ومشکلات بر انان بااین شکل رشد بسیار فشار میاورد .واز سودی فشار زندگی واز سوی
دیگر اینگونه ناراحتی ها بر روح وجسم ایشان اثر بد گذشاته وزندگی بیشتر درنگاه آنان سخت میگردد آنهم زمانی که مشکلات متفرقه ومتعدد روزانه خئد گریبان گیر بسیاری در طول روز ودر طی زندگی برای آدمیست ومهزاران دلیلی میشود پیدا نمود تا در کسی افسردگی هاعمیق شده وبه عمی ماندنی برسد وراه جاره ای نیز نیابد ودرهمین راستا زندگی کردن هم برای مردم تبدیل به کار شود تا بهره بردن از زندگی.
بااینوصف می بینیم که زندگی خواهی نخواهی رشد میکند وعقب ماندن از آن جز فشارهای روزانه ی روحی بر انسان چیزی باقی نگذاشته است وفردی که هرگز محتاج کسی نمیشد وهرکز برای انجام کاری به سی رو نمی انداخت ومنت نمیکشید ناچار میشود به جوانی ونوجوانی حتی رو بیاندازد تا در زمینه های کامیپوتری او را یاری دهد وبااینوصف اینکه همان جوان ونوجوان قدرت مالی درخانواده نداشته باشد که این سیستم واین دانش را بیاموزد مشکل فردای او نیز دقیقا به همین شکل خواهد بودارد بزرگ نیز مدتها میگذرذ که ایشان پیش بینی این را گرده بودند که تعداد سایتهای کامیپوتری دراینترنت روزی از تعداد جمعیت کره زمین نیز بیشتر خواهد شد وما امروز شاهد همین موضوع هستیموجالبتر اینکه ایران یکی از کشورهائی ستکه جمعیت آن بیش از تمامی کشورها اقدام به باز کردن سایت دراینجا وآنجا کرده اند وبه نوعی رکوردی هم تامدتی زده بود وهر یکنفر تعداد زیادی سایت ووبلاگ برای خود دست وپا کرده ومیکند والبته که خودم یکی از آنها هستم که تعداد وبلاگهایم از ساعات روزانه ام بیشتر است ودرهریک نیز صرفنظر از شعر به موضوعاتی آموزنده ومتنوع نیز میپردازم ودررشته ای مختلف وگوناگون از سیستم وموبایل وبرق وتکنولژی گرفته تا قدرت فکر وفلسفه ومنطق وکهکشان واقیانوس هریک را روزانه در یکی از انها مینویسم واکثرا نیزمطالب روز ومطالب مورد نیاز را انتخاب کرده و درکنار شعرم استفاده میکنم بااینوصف تصور کنید دنیای اینترنت چقدر میتواند آموزنده باشد که شما بدون پرداخت مبلغ زیادی ورفتن به کلاسهای متعدد از امکانات ان برای اموزش اینترنت ویا زبان ویا خواندن مزالب روزمره استفاده کرده وفقط با یادگیری دست کامیپوتر ونه درحد حرفه ای بلکه درحد نیاز خود را بسیار پیشرفت دهید وحتی درخانه نشسته بصورت خانگی دانش اموز ودانجوی فلان رشته در مدرسه ای ودانشگاهی باشید که این امکان نیز پیدید امده است وبسیاری حتی بصورت آن لاین درخانه درس میخوانند ومعلم برای انان تدریس میکند ویا امتحان خود را نیز در خانه برای دانشگاه میدهند وبردن کامیپوتر« بَر بار=قابل حمل» یا «کیفی » یا « لپ تاپ» مشکلی حل شده است که آنرا به جلسه ی امتحان ندرسه ودانشگاه نیز ببرند چراکه سوالات امتحانی به شکلی طرح نمیشود که کسی با داشتن کتاب و« لپ تاپ» فرصت این را داشته باشد که درساعت امتحان تقلب کند وتمام زمان داده شده صرف این میشود که یا درخود « لپ تاپ» یا بر برگه امتحانی کامیپوتری فقط به بله ونه گرینه ها جواب دهند درنتیجه واباین اوصاف بزودی تصور اینکه کسی دردنیا باقی بماند که نتواند با کامیپوتر کارکند درست عین این است که بگوید من بلد نیستم دست وصورتم را بشورم واین حرف همتانقدر بد بنظر میاید که شخصی بداند شما هرگز بخاطر نداشتن آگاهی از بهداشت دست وصورت خود را میشورید درنتیجه در زمینه ی کار در روزگار کنونی تنها پیشنهادم به خانواده ها این است که بهرشکل که میتواند نوجوان وجوان خود را با این سیستم آشنا کنید تا لااقل آینده ی او دچار مشکلات کنونی شما نشود وفردا ی او نیز با این مسئله ومشکل روبرونباشد که محتاج دیپران برای انجام کاهرای شخصی خود شود چراکه همانگونه که پس از گذر سالهای طولانی چند سالی بیش نیست که کارت عابر وبانک اینتر نتی درایران راه اندازی شده بماند که تابستان گذشته که درایران بودم ,من هرکجا رفتم برق نبود ودستگاهها ی کامیپوتر خاموش بود و مدیر ومسئول بانک با کلی معذرتخواهی ازمن درخواست کردند ساعتی منتظر بمانم و ساعتها منتظر برگشت برق شدیم وهمه عاطل وباطل وبیکار چه تدر پشتمیزها چه روی صندلیهای انتظار درنوبت خود نشسته بودیم تا رحمت الهی شامل حال ما شده برق ادیسون خدا بیامرز به ما هم نمک نمکی برسد شاید کارمان راه بیافتد و کار بانکی خود راانجام داده پولی کشیده پولی واریز کنیم ومنکه ارز مسافرت رسیدذه بودم ومجدد دنیز مسافر بودمخسته ومانده جا مانده بودم که حال چگونه روی این صندلی پسارز ساعتها مسافرت خود را نشسته نگه دارم وبسیار باعث تعجب وتاسف من شد که اینگونه جامعه روزانه ازکار وزندگی خود عقب میماند وهمین مشکلات نیز در نظام کاری جامعه تاخیرهائی ایجاد میکند که بر صنعت وتولید وکار وچرخه ی مالی ایران تاپیر ناشایست وحتی زیان های مالی بزرگی را باعث میشود که عام ازآن بی خبرند و سرمایه های ملی ماست که بااین یک ساعت قطعی برق دود شده به هوا میرود وخود این ضعف بزرگی بر ای مملکتی ست که امید پیشرفت وباروری بدون یاری دیگر کشورها را دارد ومدام نیز ادعای این را دارد که نیازمند کشوری نیستیم برق را صاد ر میکند ومردم خود را با بی برقی با هزار مشکل مادی ومعنوی وروحی مواجه میکند وحتی زیانهای ملی ناشی از آنرا نیز پوشیده از اذهان عمومی نگاه میدارد وهدر رفتن کاز ازاین سوراخ وان سوراخ منازل هم جای خود دارد که نه خانه دار نه همسابه نه هم محلی نه اداره کاز هیچکدام توجهی به آن نشان نمیدهند وبایستی در گذر از یک محل جلوی دهان خود را بگیریم تا دچار مسمومیت نشویم وفرداست که این خانه با چند خانه مجاور آن به هوا میرود وحوادث مینویسد به اداره کار مربوط است اداره گار مینویسد همشهری بی توجه است وخبر نمیدهد صاحبخانه میگویدالبته اگر بامید خدا زنده باشد که اصلا خبر نداشت نشر گازی که احساس میکند از خانه ی اوست وخیال میکرده از لوله های خیابانیست وهمیسسن بی توجهی شهروند واداره حالت ودولت باعث مرگ ومیرهائی بی دلیل وفاجعه های بزرگی میشود که در هیچ کشوری باین شکل شاهد آن نخواهید بودمگر براستی وبناگاه لوله ای سوراخ شود وپیش از کشف آن کبریتی زده شود وگرنه چه اهالی خانه چه محل چه حتی رهگذر بلافاصله امر را به ان خانه وبه ادراه گاز تلفنی خبر میدهد واینگونه انسانی بودن چیزیست که ما در محیط کاروزندگی باید بیاموزیم تا کار وروال عادی زندگی ما کمی از دیگر کشورهای پیشرفته نیز نداشته باشد
¤¤¤ حالت: « مهدی اخوان ثالث »¤¤¤
آفاق پوشیده از فر بیخویشی است و نوازش
ای لحظه های گریزان صفای شما باد
دمتان و ناز قدمتان گرامی ، سلام ! اندر ایید
این شهر خاموش در دوردست فراموش
جاوید جای شما باد
ای لحظه های شگفت و گریزان که گاهی چه کمیاب
این مشت خون و خجل را
در بارش نور نوشین خود می نوازید
او می پرد چون دل پر سرود قناری
از شهر بند حصارش فراتر
و می تپد چون پر بیمناک کبوتر
تن ، شنگی از رقص لبریز
سر ، چنگی از شوق سرشار
غم دور و اندیشه ی بیش و کم دور
هستی همه لذت و شور
ای لحظه های بدینسان شگفت از کجایید ؟
کی ، وز کدامین ره ایید ؟
از باغهای نگارین سمتی ؟
از بودن و تندرستی ؟
از دیدن و آزمودن ؟
نه .... من
بس بودم و آزمودم ... حتی
گاهی خوشم آمد از خنده و بازی کودکانم
اما .... نه
ای آنچنان لحظه ها از کجایید ؟
از شوق اینده های بلورین /
یا یادهای عزیز گذشته ؟
نه ...آینده ؟ هوم ، حیف ، هیهات
و اما گذشته .... افسوس
باز آن بزرگ اوستادم
یادم آمد
چون سیلی از آتش آمد
با ابری از دود
بدرود ای لحظه ! ای لحظه ! بدرود
بدرود
¤¤¤ از: « مهدی اخوان ثالث »¤¤¤
همواره باید بخاطر داشت که زندگی را برای زندگی کردن می بایست دوست داشت اما رزمانی کهکار زندگی تبدیل باین میشود که فقط زندگی کنیم که زندگی کرده باشیم وشدت فشارها قدرت صبر وشکیبائی آدمی را به سوئی میبرد که دیگر قادر به تحمل کار زروزانه ی خود نیز نباشد انگاه دیگر زندگی معنای واقعی زندگی کردن را از دست داده است لذا برای جلوگیری ازاینگونه احساسات در روزانه ی زندگی خود لازم است هم با شوق بکاری مشغنول شویم که براستی آنرا دوست میداریم وهم اینکه اجازه نداریم کار ما بر احساسات داخلی زندگی ما وروزانه ی ما تاثیر منفی بگذارد وزمانی که بدون خانه وارد میشویم گرفتاری بیرون را پشت در گذاشته تلاش نمائیم با خانه وافراد خانواده در راامش سر کنیم تا تحمل فردا برای ما آسان شود زندگی به اندازه کافی برای فردای ما برنامه دارد که لزومی نداشته باشد شب وخوابد واستراحت خود را به افکار بیهوده بر خود خراب کنیم وهمیشه تلاض کنیم نگذاریم چیزی واحساسی بدورن دل ما راه یابد یعنی درحد کار به آن فکر کنیم نه آنکه آنقدر به افکار متفرقه وحتی جدی پروبال بدهیم که او حریف ما شده وتسلطی عمیق برما پیدا کنئ که قادر نباشیم لحظه ای از فکر آن خود را خارج کنیم واین خود قدرت فکری بزرگی میخواهد که قادر باشیم درمیان مشکلات ارامش خود را نیز حفظ کرده هرچه را درجای خود به آن فکر کنیم.
¤¤¤ از: « حمید مصدق »¤¤¤
با سروهای سبز جوان در شهر
از روز پیش وعده دیدار داشتم
دیوانگی ست
نیست ؟
اینک تو نیستی که ببینی
با هر جوانه خنجر فریادی ست
افسوس
خاموش گشته در من
آن پر شکوه شعله خشم ستاره سوز
ای خوبتربیا
این شعله نهفته به دهلیز سینه را
چون آتش مقدس زردشت برفروز
ای خوبتر بیا
که محنت برادر من غرق در الم
کوهی ست بر دلم
گفتی که
آفتاب طلوعی دوباره خواهد کرد
اینک امید من تو بگو آفتاب کو ؟
در خلوت شبانه این شهر مرده وار
هشدار گام به آهشتگی گذار
اینجا طنین گام تو آغاز دشمنی ست
یک دست با تو نه
یک دست با تو نیست
دیدم امید من برخسات
خشمنک
خندید
ندید و خیل خوف
در خلوت شبانه من موج می گرفت
با هق هق گریستن من
دیدم طنین خنده او اوج می گرفت
افروخت مشعلی
شب را به نور شعله منور ساخت
و پشت پلک پنجره ها داد بر کشید
از پشت پلکتان بتکانید
گرد فرون مانده به مژگان را
فریاد کرد و گفت
ای چشمهایتان خورشید زندگی
خورشید از سراچه چشم شما شکفت
اما
یک پنجره گشوده نشد
یک پلک چشم نیز
و راه
راهی نه جز ادامه اندوه
و خیل خواب خستگی و رخوت
افتاده روی پلک کسان چون کوه
¤¤¤ از: « حمید مصدق »¤¤¤
« حافظ» نیز غرلی ناب دارد ودر مورد « کار» اینچنین میگوید:
صبح ست ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیش تر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده ی صافی خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش می طلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند
زنهار کاسه ی سر ما پر شراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده ی صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستی ست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن* حافظ شیرازی*
*ـ کار ما برآیند خواست و برنامه ماست آنکه خواست و برنامه ایی ندارد کاری انجام نمی دهد . ارد بزرگ
*ـ آنانکه پژوهش کرده اند تنها کمی به داشته های درونی خویش و رازهای کیهانی آشنا شده اند و این رویکرد نمی تواند دستاویزی برای کوچک شمردن دیگر کسان گردد چرا که بسیاری به این رازها پی می برند بی کوچکترین بررسی و پژوهشی، آنها با کار و همچنین نگرش در نمایه های هستی به بسیاری از ناگفته ها پی می برند . ارد بزرگ
*ـ خوارترین کارفرما کسی است که با ندادن و یا کم کردن دستمزد زیر دست ، فرمانروایی می کند . ارد بزرگ
*ـ فرودستان ، در بهترین هنگامه هم ، بهانه های فراوان ، برای انجام ندادن کار های خویش دارند . ارد بزرگ
*ـ اگر آماده نباشیم ارزشمندترین زمان ها را نیز از دست خواهیم داد ، و کسی که آماده نیست بخت کمتری برای پیروزی خواهد داشت ، آمادگی یعنی بروز بودن در هر حرفه و کاری . ارد بزرگ
*ـ کار ، بهترین تسکین دهنده ، افکار پریشان ، و غم است . ارد بزرگ
¤¤¤ پایان فرگرد کار¤¤¤
¤¤¤ به قلم : فرزانه شیدا¤¤¤
Farzaneh Sheida