کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا Farzaneh Sheida-ف.شیدا

کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا- ف.شیدا

کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا Farzaneh Sheida-ف.شیدا

کتابهای اینترنتی فرزانه شیدا- ف.شیدا

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ ● فرگرد اندرز●

 بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ 
 ما انسانها بیش از هرچیز در زندگی ودر طول مدت عمر خود پند واندرز میشنویم ومیتوانم بگویم اینهمه که در ایران ودربین مسلمانان متداول است درهیچ کجای دنیا تا بدین حداین امری متداول نیست وسخنان بزرگان که خود نوعی پند واندرز است جای خود را در زندگی مردمان دارد ودرزندگی عمومی معمولا کمتر کسی بکار کسی کار دارد تنا بدون آنکه اوبخواهد کسی باو پند واندرزی بدهد وشاتید درخانواده ها وبین والدین وفرزند نیز پندها واندرزهائی رد وبدل میشود اما بشدت ما ایرانیان نیست ومیتوانم بگویم که شاید این از اینروست که زیادی دادن پند واندرز به اطرافیان پس ازمدتی دیگران را خسته کرده وبستوه میاورد واینسوی آبها نیز چون معنقدند که پند واندرز در زمانی می بایست داده شود که نیاز آن دیده شود ودر بسیار کوتاه باشد ودرعین حال عمیق.
*- پر حرفی در هنگام اندرز ، از اثر آن می کاهد . ارد بزرگ -*  
وهمواره تلاش براین است که درنوع تربیت آموزشی بخصوص در دبستانها مدارس ودانشگاها این نوع پند واندرزهائی که لازمه ی زندگیست با برانامه ریزی خاصی به دانش اموزان بزرگ وکوچک داده شود که شکل متداول پند واندزها یا بصورت داستهانها وقصه ها درکتاب باشد ودرلابلای برنامه های متداول کلاسی باشد یا بنوعی چه از سوی خانواده چه آموزش وپرورش داده شود که با احساس وغرور کودک ونوجوان وجوان نیز بازی نشود وتوجه خاصی نیز به گفتن شکل آن دارند چراکه پند واندرز گاهی درزمانی داده میشود که بیش ازانکه شکل یاد دادن بنوع دلسوزانه پدرانه ومادرانه را داشته باشد دراکثر مواقع مثل سرزنش ونکوهش ازآن استفاده میشود وتلاش براین است که حتی در صورت اینکه اشتباه وخطائی رخ داده است به جبران آسیب آن بپردازیم ومشکل را نیز حل کینم نه اینکه خود غمی شویم برغمی دیگر..
____ وتو...رفتی  _____
به هزار نغمه برایت گفتم
با هزار نگاه
با لبخندهای بسیار
وگاه بااشکهایم نیز
تا شاید گوشه ای
از آنهمه محبتی را
که دردل برتو بود
بازگفته باشم
افسوس ...
افسوس هرگر ندانستی
چگونه میتوان
اینهمه عاشق بود
چراکه هرگز
کلامم را درنیافتی
وهرگز ندانستی ...
چگونه دوستت میدارم
ورفتی...
تنهائی اینجا بامن است
خاطره هایت را
برایش بازخواهم گفت
در لحظه لحظه ی دلتنگی.... بی تو...
_____ 1387 /ف.شیدا ______
سخن ,پند واندرزی که برای آینده ی کسی مهم وضروریست به نوعی داده شود که احساس نکوهش وسرزنش را در شخص تولید نکند حال چه کودک وجوانی باشد چه هر انسانی درهر سن وسالی . زیرا هدف از آن این نیست که ما کسی را سرزنش کرده کوچک کنیم یا با غرور او بازی کنیم اما چون بسیاری از چیزهای دیگر چون تمثیل ها وضرب المثلها در ایران متداول شده است که به عنوان نوعی متلک وکنایه زدن به یکدیگر از آن بهره جویند چه در جامعه چه حتی درخانه وخانواده وهمین امر باعث شده است که بسیاری درزمانی که می بینند کسی حتی ازروی دوستی قصد دادن پندی را دارد احساس ناراحتی میکند ویا حتی گوشی را در میکند وآن دیگری را دروازه چراکه معمولا کم پیش میآید که پند دادن ایشان براساس این نباشد که درجائی ایرادی به شخص بگیرند و متلکی نیز گفته باشند وخنده ای به تمسخر نیز در پایان مزه ی ان کنند این شده است که کمتر کسی امروزه علاقه ای به شنیدن پند واندرزی دارد که سراسر کنایه باشد ومتلک وبنوعی تمسخر وتحقیر نه راه نشان دادن ودلسوزی ومهربانی واز سر دوستی وعشق.
*- اندرز جوان باید کوتاه ، تازه و داستان وار باشد . ارد بزرگ
____ با برگ :« فریدون مشیری » ______
حریق خزان بود
همه برگ ها آتش سرخ
همه شاخه ها شعله زرد
درختان همه دود پیچان
به تاراج باد
و برگی که می سوخت میریخت می مرد
و جامی ساوار چندین هزار آفرین
که بر سنگ می خورد
من از جنگل شعله ها می گذشتم
غبار غروب
به روی درختان فرو می نشست
و باد غریب
عبوس از بر شاخه ها می گذشت
و سر در پی برگ ها می گذاشت
فضا را صدای غم آلود برگی که فریاد می زد
و برگی که دشنام می داد
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
لبریز می کرد
و در چشم برگی که خاموش خاموش می سوخت
نگاهی که نفرین به پاییز می کرد
حریق خزان بود
من از جنگل شعلهها می گذشتم
همه هستی ام جنگلی شعله ور بود
که توفان بی رحم اندوه
به هر سو که می خواست می تاخت
می کوفت می زد
به تاراج می برد
و جانی که چون برگ
می سوخت می ریخت می مرد
و جامی سزاوار نفرین که بر سنگ می خورد
شب از جنگل شعله ها می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش می سوخت گفتم
مسوز این چنین گرم در خود مسوز
مپیچ این چنین تلخ بر خود مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
ترا می دواند به دنبال باد
مرا می دواند به دنبال هیچ
____ شاعر:« فریدون مشیری » ______
ما آنقدر ازدنیای پیرامون خود درطول زندگی خوبی وبدی میبینیم که نیاز انسانی دما پندها واندرزهائی ازسر مهر است ویاوری ولی افسوس که وقتی حتی به سراغ انسان بدوستی میایند وانسان را اندوه می بینند بیش ازاینکه به دلداری بپردازند وبه گونه ای پند داده که شخص آرام گرفته راه خود پیداکند انقدر از این سخن میرود که تو اشتباه میکنی اشتباه میبینی اشتباه فکر میکنی رفتارت ناردرست بود اینطوری نباید بکنی , جان من از تجربه ها خوب برداشت نمیکنی استفاده نمیکنی خودت میگویئی عمل نمیکنی و......... وهمانطور که می بینید بیستر ازاینکه دردی دوا کنند ازانسانی که درناراحتی ومکلی گرفتار است مدئام ایراد گرفته وبنوعی بجای پند واندرزی کههماتن درد را دوا کند ازشما میخواهند خودتان نباشید وخود راعوض کنید وکس دیگری شوید اما اینگونه پند دادن بدرد احدی نمیخورد هیچکس یک شبه این نشد که امروز شده است وهیچکس نیز نمیتواند تمامی خط ومش وبارورهای خود را نیز یک شبه بدور بریزد وکس دیگری باشد واگر مهربان است تلخ وبداخلاق شود اگر تلخ وبداخلاق است یکدفعه تمام عملکرد زندگی را عوض کند آدمی خندان وآرام وخونسرد شود هدف که وقت تلف کردن نیست دراین نقطه ی اتفاق وغم میبایست چاره جست نه اینکه تئوری تحویل شخص بدهیم که برزگ باش عاقل باش ابن سینا بالای درخت بود که گفتند بیا پائین واو گفت که من هرچه باشم کودک ده ساله بیشتر نیستم ونیاز به بازی دارم این جمله حقیقتی ست اما کجا باید آنرا بکار ببریم وقتی ادم چهل ساله ای گرفتار وناراحت به نزد ما آمده باو بگوئیم از درخت بیا پائین وبزرگ شو ونهایت خوب ابن سینا بچه بود باید بازی میکرد این اقا وخانوم الان وقت بازی ندارد واصلا هدف چه بود که اندرزی اینگونه داده شد بسیاری از اندرزها درمکانی داده میشود که نه جای ان است نه اثر بخش است نه فایده ایدارد نه دردی را برمشکل شخص متقابل ما کم میکندتازهابن سینا همان بالا ماند چونبراستی هم بچه ای ده ساله بود که میبایستبازی میکرد وتوقع اینکه چون نابغه است بهتر است ماندد نابغه رفتار کند چیزی بود که این نابغه میدانست وآن این بود که کودک باید کودکی کند جوان جوانی واگردربازی وسرگرمی وحتی زندگی اشتباهی کرد این متابق سن اوست باید این اشتباهات را بکند اگر اشتباه نبود اگر شکست نبود تجربه درکجا ی این عالم معنا پیدا میکرد کدامین پیر وبزرگی قادر بود پندی بما بدهد یا اندرزی را چاره ای در راه و مشکل ما کند ویا کی سخنان بزرگان تااین حد ارج ومرتبه درتمام دنیا پیدا میکرد که هزاران هزار کتابی در دنیا نوشته شود واشخاصی چون ارد بزرگ و اندیشمندان وفیلسوفانی ساخته شوند که برای رسیدن به تمامی این تجربه ها بسیار سختی ورنج کشیده اند تا امروز منو شما درخانه پا بروی پا گذاشته کتابی درجلو روی درآرامش کامل خواننده این باشیم و جمله ای بخوانیم چون اینکه *ارد بزرگ میفرمایند :
*- اندرز پیران ، بیشتر زمان ها مملو از خون و درد است که بدبختانه جوان از فهم آن ناتوان است . ارد بزرگ   *-
درنتیجه تغییر دادن یک اسنان یا اصرار براینکه تغییر دکند نه پند درستی ست نه اندرز عاقلالنه ای درد را باید جست و همان را حل کرد مسلما پس ازان این شخص نیز این تجربه را عمری باخود خواهد کشید ودگرباره به چاه امروزی که در آن هست نخواهد افتناد لذا پند زمانی ارزشمند است که یاوری ویاری به انسان درزمان غم واندوه وگرفتاری ومشکل بدهد وحتی اینکه ما خوشمان بیاید همواره چون مادر بزرگ .پدربزرک قصه گو باشیم ومدام لب پند واندرز مسلم است که برای همگان خسته کننده کسالت آور میشود وحتی چندی بعد تلاش میکنند با انسان دریکجا نباشند مبادا دوباره شروع کند باینکه بگوید برای زندگی چگونه باش چگونه نباش که نوع پرورش وتفکر آدمی سالها ی سال بااو بوده است شاید ما بتوانیم فرزند دوساله ی خود را بگونه ای بار بیاوریم که پیرو پند واندرزهای ما باشد اما درعین حال نمیتوانیم همیشه وهمواره درهمه جاحامی اوو مراقب او باشیم که هرگز بدون پند واندرز گامی برندارد, چراکه این غیر ممکن است
*- اندرز پیران ، بیشتر زمان ها مملو از خون و درد است که بدبختانه جوان از فهم آن ناتوان است . ارد بزرگ *-
 وازاین رو که انسان مسلما برای آموختن هزار اشتباهی میکندوآدمی جائز الخطاست انسان اشتباه میکند آدمی گاه بیآنکه بخواهد حتی راهی را میرود که انتهای آن شیب خطرناکی حتی روبسوی سرازیر شدن به عمق دره ای ست ولی براستی وقتی اشتباهی رخ میدهد چه کسی عمدا اشتباه کرده است همگان برایشان این اتفاقی بوده است که افتاده است واکنون نیازمند یاری هستند نه سرزنش ونکوهش واصرار براینکه بطور کامل تغییر کن چون معلوم شد تااینجا که آمدی ادم درست وحسابی نبودی که ضربه خوردی وبنوعی که انگار به ما میگویند:آدم شو ودرحرف بگونه ای هستند که انگار بگویند اصلا حقت بود باید این بلا بسرت میامد یا شاید علنا هم بگویندوادامه دهند که :هرچه کردی اشتباه یوده هست خواهد بود اصلا روش زندگی تو درست نیست ودرنهایت بگونه ای که انگار میگویند آب پاکی بروی دستت بریزم تو تا بحال اصلا آدم هم نبوده ای چه برسد آدمی باتجربه ...واینگونه پند دادن هاست که ارزش گپند واندرز وسخنان عمیق وباارزش پیرمندان وپیرسالان وبزرگان جامعه را بی ارزش کرده عموم حتی ازخواند ن سخن بزرگان نیز خسته شده وحوصلشان سر میرود چراکه طبق عادت مداوم ومداوم هر کسی و همه کس درهمه جاآشنا وغریب گوئی پندگویان عالمندو درهمه مورد روزانه ودر زندگی هزاربار شاید پند واندرز بجا ونابجا شنیده اند دیگرو لبریزند وتحمل اینکه خود بدنبال پند واندرز رفته بیشتر برخود وباور خویش شک کنند را ندارند.
___ گلخانه ی دنیا - ف.شیدا  ____
منم آنکس که با شادی وامید
گل مهرم دراین « گلخانه» روئید
ندانستم همه رنگ وفریب است
بدنیائی پُر از اندوه وتردید
چو دنیا جایگاهی از دوروئی ست
بدی , بهتر زخوبی ونکوئی ست
حقایق جای خود داده به تزویر
جفا بینی چو راهت راستگو ئی ست
بدی , دنیا به ویرانی کشانده
دگر « گلخانه ای» برجا نمانده
اگر روید گلی باشد گل یخ
که سردی را دراین دلها نشانده
دگر از باغبان گویا , اثر نیست
نوای زندگانی را خبر نیست
همه در مشغله اندر پی سود
کسی را بر گلستانی گذر نیست
دگر دنیا شده غمخانه ای سرد
گل هر چهره ای، پژمرده وزرد
نمی خواند ، دگر بلبل بدین باغ
چه این ویرانه ای باشد پُر از درد
کنون عشـقی درون سینه ای نیست
میان سینه ها، جز کینه ای نیست
چـرا دلها همه خالی زعـشق اسـت
به قـلبی صــافیِ آئینه ای نیست
چـرا آن دل که پُـر ازعـاشقی بـود
درون خـلوتش جز گــریه ای نیست
درونِ سینه ی عاشـق ، خـدایا
به جز غمهادگر گنجینه ای نیسـت
27 خرداد 1360
____سروده ی فـرزانه شــیدا ____
در عین حال ما نباید فراموش کنیم که وقتی به کسی که در مشکلی گیر کرده است پند واندرزی میدهیم ,دردی در درون اوست وزخاطر نبریم او نیاز به دلجوئی ویاری دارد وآن اندوه ورنجی را که درسینه دارد وباعث دلگرفته گی او شده است واینرا که او هم اکنون سینه ای وقلبی رورح وذهنی در آزار وغم است که نیاز بدلجوئی ویاری دارد ,نه نکوهش وسرزنش ممتلک وکنایه ویا حتی شاید استفاده از موقعیت او دراین بهترینزمان که از نظر ما بهترین زمان است که الان است که باید یادش بدهم که دیدی سرت خورد به سنگ من بهت پیشتر گفته بودم چرا که برای او هماکنون بدترین زمان برای شنیدت عیب وایراد گرفتن از اوست واو نیازمند یاری ست نه اینگونه یخنهای نابجای دردناک گه اندوه افزوده وغم بسیار میکند تا جائی که شخص به خلوت رفته باخود بگویدئ بهتر که هیچکس نداند چه دردل من است تااینکه کسی یا بمن خشم گیرد یا سرزنشم کند یا بر اندوهم بیافزاید ما نمیخواهی دیگران را از خود دور کنیم اگر واقعا با دل قصد داریم اورا کمک کنیم بادل نیز می بایست اندوه ومشکل فعلی اورا درک کنیم وچاره ای درست برای او پیدا کنیم که او از گفتن دردخود بما لااقل آسوده گردد نه غمگین تر وافسرده تر وآشفته تر وسنگین تر از دردوغم.
*- فراموش نشدنی ترین اندرزها آنهایست که اندوهی فراوان برای بدست آوردنشان کشیده ایم . ارد بزرگ *-  
اینگونه وبدین شکل دلداری دادن هائی هم که شاید ازسر مهر هم باشد ودرخود حتی پند واندرزی نهفته داشته باشد بیشتر آزار دهنده است ودردی نیز بردرد اولیه میافزاید درنتیجه ,وقتی که شخص میبیند اصلا موضوغ اولیه فراموش شد که اوچرا غمگین بود چه مشکلی داشت ودر جای آن هزار ویک عیب وایراد دیگر هم براو گرفته شد که یکی بعد از دیگری بنوعی تحقیر احساس وعملکرد اوست واینگونه پند دادنی ازهر شخصی هم که باشد عزیز ترین وغریبه ترین هرچقدر ازروی دوست داشتن باشد نه تنها اثر نمیکند که حتی آزردگی ورنجش خاطر نیز ایجاد میکند,آنهم وقتی شخص ببیند ازنگاه فلانی پراز عیب وایراد است ودرنگاه او, هیچ اززندگانی نمیداند,درحالی که چنین هم نیشت ,اما بهتراست وقتی یکی تااینحد شمارا بدوستی ودشمنی میکوبدبه زندگی او نیز دقت کنید وببینید خود او تجربه هایش راچگونه استفاده کرده است اصلا چگونه آدمی ست مورد اعتماد هست یا خیز وچقدر انسان خوب ومهربانی بوده است وتاکجای راه زندگی خود موفق بوده است وهم اکنون درکجای زندگی ایستاده است آیا موفق است آیا همواره خیزخواه همگان بوده است آیا براستی دوست ماست؟بسیارند دوستانی که در غم واندوه پند واندرز ایشان نه تنها مایه درد است که حتی در زمان نیاز بیشتر ازانسان دوری جسته وتلاش میکنند دورباشند وبه گونه ای انسان در مییابد که دراین روزگاربیشتر زمانی انسان را دوست دارند کهبتوانند درخنده ی او شریک باشند اما درغم واندوه نه دوای دردند نه مشکل گشا نه چاره ساز نه پند دهنده بلکه خود نیز دردی عمیق تر درخاطره که این نیز دوست نبود نه آنگونه که من تصور میکردم که غم وشادی من با همه محبتی که نشانم میداد از آن او نیز هست وبسیاری مواقع انسان بخاطر میاورد که زمانی که نیاز نداشت همین دوست چقدر برای اوو از خوبی ها وپندها واندرزها وارزش ها وباورها میگفت ودردم نیاز دوری را بر باتو بودن وهمراه تو غمگین بودن ترجیح داد وچون بپرسی چرا چه شد خواهد گفت دراین زمان بهتر بود تنهاباشی تا خود تصمیم درست خود را بگیری شاید که من در دادن پندی وچاره راهی اشتباه کنم واگرچه کاه محبتهای بیش از حد ممکن اس درغم آدمبیی باعث گردد که کسی دچاز هیجانهای غم وافسردگی وعصبانیت شدید شود وچاره راهی را ازاین غم بتو نشان دهدت که ترا غمگین میبینید ومیخواهد هرگونه هست ترا نجات دهد واین احساس بیش از حد وخود باختن روحی از علاقه بیشتر شکل ساز میشود تا یاری دهنده کگه البته بیشتر درافراد خیلی نزدیک خانواده چنین اتفاقی میافتد اما مسلم است درست زمانی انسان بیاری همگان نیازمند است که گرفتار چیزی شده است پیش یا قبل از آن دوستی فقط لحظاتی سرکردن باهم است وبس اما انسان دوستی را میخواهد که همواره همراه ویاور باشد نه درزملانی که فقط مناسب اوست وخد را درامان میبیند.
____ بگوید با او...از ف.شیدا______
آسمان چون تو نبود
آسمان همواره
در غروب رفتن
پا بپای خورشید
رفته تا لحظه آخر با او !
تا که در بدرقه خویش بگوید با او
باز فردا برگرد !
____ اسفندماه 1384 ف. شیدا _____
خودما گاهی درزمانی که میبینم کسی که دوست نیداریم در موقعیت بدی قرار گرفته است ممکن است بعلت عشق وعلاقه ای ذکه باو داریم حتی دردادن پند واندرز وچاره راه اصرار نیز بورزیم وهمپای او چنان درغم شریک شویم که خود نیز دردل سوز واندوه شدید را اصرار کنیم اما زمانی که می بینیم این شخص به هیچ وجه پند پدیر نیست بهتر آن است که اورا درحالی که هست رها کنیم تا به شیوه خود مشکل خود حل کند حتی اگر عزیزترین ما باشد چراکه گاه هیچ پند واندرزی براینگونه اشخاص اثر نداشته باز براه خویش ادامه میدهند ودراصل انککه بیشتر میسوزد ما هستیم که اینهمه یا عشق ومحبت تلاش میکنیم مشکل اورا حل کنیم وشاد درنهایت نیز خود را ازچشم او بیانداریم بی اینکه درک کند چقدر خود ما بپای او سوختیم وچقدر غصه ی او غم روز وشب ماشد وچه بهتر که نه دیگر باو کاری داشته باشیم نه در شرایطی دیگر تلاش کنیم انسانی را که پند نمیپذیرد با پند خود براه درستی که می بایست برود وقادر بدرک آن نیست هل بدهیم ایمنگونه رفتن نه برای ما سودی دارد نه براستی برای او پسهمان به که بگذاریم خود درنهایت دریابد که اشتباه از چه کسی ست ودلسوز واقعی او چه کسی بود وچرا اینهمه تلاش داشت غم اورا ازبین ببرد چراکه بیشتر اوقات درک نمیکنیم دراین مورد بزرگان نیز میگویند
*- آن که پند پذیر نیست ، در حال افتادن در چاله سستی و زبونی
وپرچه ما خواهان رنج وزبونی عزیز ودوست وآنشایان خود نیستیم اما گاه مجبوریم این شخص را بحال خود رها سازیم تا خود پند زندگی از زندگی گیرد .
_____ خدا یارت , ف.شیدا ______
توخود در باور چشمان من دیدی
که پر ازاشک واندوهی توان فراسا
بدرد وغصه واندوه تو
پرپر زدم روزی
وتو ...حتی
برای دیدن اندوه ورنجِ مانده در قلبم
نفهمیدی که گر مهری بدل
برتو نباشد بر دل وسینه
چرا باید بدینسان
در غمت آشفته وخون دل شوم هردم
که دریادت
ترا غمگین به کُنج خاطر خود
باز میبینم
نمیدانی
وتو هرگز ندانستی که این دل
...رنجهایت را
بدوش خود کشد هرباره وهربار
که تو درغصه ای درسینه آشفتی
تواما این نمیدانی
ومن دلخسته از گویائی مهرم
کنون راهی شدم بر روزگارخود
که خود هم دردلم انبار غم بودم
ولی در رنج تو همواره ...همراهت
تواما این نمیدانی
تواما این نمیفهمی
...
برو دیگر , که من هم
خسته از تکرار تکرارم
که منهم خود گرفتارم
که منهم بیش ازاین
تاب وتوانم نیست
که دردت را بدل هردم کشم روزی
برو دیگر
گخ من دلخسته از این بازی تکرار
سپردم قلب تو بر روزگار تو
خدایم یاورت باشد
که دردل در ,دعایم جاودان هستی
فرزانه شیدا/ 1388__________
در عین حال نیز هرکسی لایق این نیست که بما پند واندرز بدهد چراکه هرپند واندرزی هرچقدر درست باید دید درکجا وچرا داده میشود وآیا درپشت آن براستی مهری نهفته است یا اینکه بنوعی سرد کردن دل وروح آدمی را سبب میگردد بیبش ازاینکه یاور راه باشد ودرعین حال هز کسی راه پند دادن را میداند اما پند هرکسی را هم نباید گوش کرد وعملی کرد چراکه انسان دردرجه ی اول باید بصدق وراستی ویکرنگی فرد پند دهنده مطمئن باشد آنگاه اگر درگوشه ی احساس سرخورده وشکست خورده ای ترا دید واز غمت غمگیمن شد پند را پذیرفت وگرنه بسیاری از پند واندرزها در پشت خود دردنیای کنونی بخصوص از دوستانی که معلوم نیست چقدر واقعا دوست ویار ادمی هستند وتا کجای دوستی با ما دوست هستند
_______ اتفاق _________
افتاد
آنسان که برگ
- آن اتفاق زرد -
می افتد
افتاد
آنسان که مرگ
- آن اتفاق سرد -
می افتد
اما
او سبز بود و گرم که
افتاد
_______ « قیصر امین پور » _______
درواقع ,نشنیدن آن بهتر است تا شنیدن ویاد بگیریم که پندها واندرزها را از هرکه هست بیاموزیم اما درهمه جا هر پندی واندرزی عملی نیست وجائی آنرا بکار بریم که براستی دردی دوا میشود وبه چاهی نیافتیم که چاله قبلی آن بهتر باما میساخت تا اینگونه درعمق خیانت وبدی دوستی نارفیق ,اندرزی را بپذیریم که بدتر مشکل ساز آدمی میشود وهدف این است که بگویم خود « پند واندرز» هرگز بد نیست این گوینده ی آن است که میبایست صداقت ودوستی ومحبت اورا حتما به مرحله ی امتحان گاشته باشیم ومطمئن باشیم که اوبراستی بفکر صلاح وپیشرفت وشادی ماست 
_______اگر دل دلیل است  « قیصر امین پور »
______ 
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
________ « قیصر امین پور » ________
بسیاری مواقع پند واندرزی چنان میتواند در زندگی آسیب زننده باشند که ندانستن آن درآنزمان به صلاح آدمیست چرا که ازسوی کسا یا کسانی بما میرسد که بیش از ایستادن ما امید زمین خوردن مارا دردل دارند لذا در مواقعی که دردودلی دارید اگر به کسی هم گفتید تابع صدردصد افکارواندیشه ی او نباشیدو همواره در درستی عملکرد خود درانجام پند مطمئن شوید ومصلحت وصلاح خویش راباموقعیت خویش هماهنگ کنید .زیرا که بسیارند زیباترین چیزها که اگر بد بکار گرفته شود فاجعه می افریند پس به چاه هرکسی نیافتید ونصیحت ومحبت هرکسی را نیز پذیرا نباشید لااقل نه پیش ازاینکه کامل اورا بشناسید ودرعین حال تحت تاثیر دیگران نیز نباشید که آنگاه مداوم برای ما تولید اشکال خواهد نمود .باید اینرا نیز بخاطر داشت هیچکس صلاح ما را درزندگی ما بهتر ازخود ما نمیداند چراکه هیچکس ازتمامی چون وچرا وتمامی زوایای زندگی ما با خبر نیست که چاره ساز واقعی متا در زندگی باشد پند واندرز را بایدشنید وبکار برد وآدمی میبایست نیز پند پذیر باشد اما بموقع وبجا وبا توجه وآگاهی ازنتیجه ی آن لذا در دادن پند واندرز وهمچنین گرفتن پند واندرزها نیز می باسیست هشیار بود وبجاوبموقع از آن بهره گرفت تا براستی قادر باشد کمکی در راه زندگی برای ما باشد که بی شک هیچ پندی بد نیست اگر درست معنا وتفسیر شود ودرست بکار گرفته شود 
پایان فرگرد پند واندرزبه قلم : فرزانه شیدا  fsheida
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد